سرگذشت روسیه از ابتدای شکل گیری
روسیه رو که امروز نگاه میکنیم چی میبینیم؟ یک کشور بزرگ میبینیم یک کشور خیلی خیلی بزرگ میبینیم و قدرتمند که از جایگاه خودش در دنیا راضی نیست تاریخ روسیه رو که نگاه کنی میبینی زمان تزارها هم همین بوده تاریخ جدیدترشون زمان جمهوری سوسیالیستی شوروی هم در قرن بیستم همین بوده که الان روسیه پوتین هست هر سهتای اینا هم توش یک رهبر قدرتمند فردی ظاهر شده بعد از مدتی اگر هم از اول نبوده بعد از یه مدتی اینطوری شده یا تزار بوده، یا استالین بوده، یا پوتین بوده با همه تفاوتها البته ها و شباهتها این پوتین خیلی رهبر متفاوتیه از استالین ولی تو همون کاخ استالین نشسته تو همون آفیس داره کار میکنه تشریفاتش رو که میبینی سخته واقعا که یه بار از ذهنت نگذره که این تزاره یا رئیسجمهوره که تو این کاخ داره زندگی میکنه و کار میکنه حالا اینا که ظاهر کاره در باطن، در تصمیمگیریها، در شکل نگاه کردنها هم یه چیزایی هست که واقعا برای فهمیدن روسیه امروز مثل خیلی جاهای دیگه یه قدم خیلی مهم دونستن حداقل حدودی تاریخشه از اینا گذاشته روسیه در تاریخ ما هم حداقل در این ۲۰۰ سال گذشته نقش خیلی مهمی داشته نقش خیلی خیلی مهمی داشته همسایه ایرانه همسایه قدرتمندی هم هست
بیشتر این دوره رو همسایه خیلی قدرتمندی بوده و با همه اینها من تقریبا چیز خاصی از داستان این کشور نمیدونم یعنی نمیدونستم تا وقتی که برای این ویدیو شروع کردیم تحقیق کردن حالا این یه ساعت میخواد این کار رو بکنه یعنی امیدوارم این کار رو بکنه که یه خلاصهای از داستان روسیه به ما بده یه دیدی پیدا کنیم که داستان روسیه چی بوده؟ و با چه پیشزمینهای روسیه وارد قرن بیستم شده؟ پس داستان روسیه رو میخوایم بگیم از اول اول تا اول جنگ جهانی اول یک تاریخ پر از قصه یک تاریخ جالب هزار ساله که ما البته فقط یک سری از وقایع مهمش رو و یه سری آدمای خیلی مهمش رو بهشون میپردازیم برای گرفتن یک تصویر کلی چون کشوریه که برای دنیا مهمه برای ما خیلی خیلی مهمه روسها مردمانی هستن اسلاویک، ارتدوکس و البته اروپایی بیشترشون البته بیشترشون اون چیزی که امروز هویت روسیه رو درست میکنه چند تا پایه اصلی داره چند تا مشخصه داره سهتاش اینان اسلاویک بودن یکیشه ارتدوکس بودن یکیشه چیزای دیگهای هم هست بهش میرسیم حالا منتها یه نگاه اول بکنیم به همین سهتا ارتدوکس، اروپایی، اسلاویک ببینیم اینا یعنی چی؟ این سه تا بخش هویت روسی رو ببینیم بهمون کمک میکنه که روسیه رو بهتر بفهمیم یا نه؟
اسلاو بودن یعنی چی؟ اسلاوها اصلا از کی اومدن؟ از کجا آمدن در روسیه؟ اول این رو ببینیم رو نقشه هم ببینیم روسیه هر وقت دربارهش صحبت میکنیم بدونیم انقدره یعنی از اینجاست تا اینجا از آلاسکاست تا فنلاند اما این وسعتشه جمعیتش کجا زندگی میکنن؟ کجاها متمرکزن بیشتر؟ تو این منطقه همین امروز هم اینطوریه که از جمعیت روسیه واقعا یه بخش بزرگیش اینجا دارن زندگی میکنن قدرت سیاسی هم مرکزش اینجاست پس ما هم داستان رو از همینجا شروع بکنیم مهمترین بخش تاریخ روسیه این منطقهست از یه نظرهایی از نظر سیاسی حداقل از اینجایی که امروز بهش میگیم روسیه و تا قبل از حمله مغول اینجا رو توش قبایل کوچنشین زندگی میکردن قبایل کوچنشین بودن دولت متمرکزی وجود نداشت در اروپای بعد از سقوط امپراتوری روم یعنی قرنهای پنج تا ده میلادی، دوره مهاجرت بزرگ اسلاوها آمدن اینجا اسلاوها مردمانی از جوامع قبیلهای خودشون کمکم اینا در دو سه قرن یه بخشهای زیادی از اروپای مرکزی و اروپای شرقی رو توش ساکن شدن تو یه محدودهای که از غرب میرسه به رودخونه البه البهای که از کنار هامبورگ میگذره ما توی اپیزود تاریخ آلمان دربارهش صحبت کردیم از جنوب میرسه به آلپ و از اونور بالکان و از شرق هم میرسه به ولگا، رودخونه ولگا مرزهای جغرافیایی در واقع سفتی داشت اینجا جاییه که اسلاوها زندگی میکردن باز دوباره نقش این رودخونهها رو دارین میبینین این رودخونههایی که ما توی تاریخ آلمان هم قصهشون رو تعریف کردیم اسلاوها تو این منطقه اومدن سه قسمت هم شدن یه گروهیشون رفتن شمال یه گروهی رفتن به غرب یه گروهی هم به شرق نژادی و زبانی اینا یکی بودن منتها خیلی اتحاد و یکپارچگی سیاسی نداشتن قبیلهای خویشاوندی بودن تا قرن نهم که کمکم با کمک Northman ها یعنی اجداد همین اسکاندیناوییاییها، وایکینگها این قبایل اسلاو شرقی با هم متحد شدن یک سلسله پادشاهی درست شد به نام Rurik dynasty
روریک داینستی
روریک داینستی در پایتخت شهر نووگورود جنوب سنپترزبورگ امروز، غرب روسیه امروز اینجا یه چیزی شروع شد که ما مثلا میگیم الان تاریخ روسیه به عنوان یک کشور ملت روس از اینجا شروع میشه از همینجا مردم این منطقه بودن از همین دورهها که به خودشون گفتن روس قبایلی بودن از اسلاو و نوردیک اسم سرزمینش رو گفتیم گذاشتن روس پس روسهای اولیه اسلاوها بودن اسلاوهای شرقی بودن اسلاوهای جنوبی بعدا شدن بالکان امروز بلغارستان و بوسنی و صربستان و کرواسی و اینا اسلاوهای غربی هم چک و لهستان و دیگران ما اینجا حالا کارمون با همین اسلاوهای شرقیه که شدن مردمان روس محل استقرارشون کجاست؟ همین اوکراین و غرب روسیه امروز کییف یکی از شهرای مهمشونه اسم دولتی هم که درست میکنن رو میذارن کییف اند روس از قرنهای سیزدهم اینا در غرب روسیه در بلاروس و اوکراین امروز اگه رو نقشه نگاه بکنیم اونجاییه که این دولت جدید شروع میشه کییف اند روس مسیر بازرگانی هم هست وسط مسیر بازرگانی امپراتورهای شمال اروپا و اسکاندیناویه با امپراتوریهای شرق بیزانس و ایران و اینها همسایه مهم دیگرشون خزرها هستن راه درآمدشون هم از تجارته و از محافظت کردن از همین راههای تجاری بین اینها چی تجارت میشه اون موقع اینجا؟
خز تجارت میشه عسل تجارت میشه و برده تجارت میشه در همین مراودات با همسایه جنوبیشون بیزانس هم هست که اینا مسیحی میشن و اصلا دین رسمیشون رو میکنن ارتدوکس بیزانس امپراتوری روم شرقیه امپراتوری قدرتمند رومه که وقتی امپراتوری روم غربی رفت اینا بودن تا هزار سال بعدش هم بودن قبل از اینکه عثمانیها بیان استانبول رو بگیرن پایتخت امپراتوری بیزانس در قسطنطنیه بود ماجرای ارتدوکس شدن روسها هم جالبه یعنی هم جالبه هم روی اون چیزی که روسیه بعدها بهش تبدیل شد اثرگذاره اینا تا قبلش پگانیست بودن یعنی چندخدایی و فاز بتپرستی و اینها داشتن مثل همونطوری که رومیها داشتن قبل از اینکه مسیحی بشن بعد در شرایطی که همسایههاشون هر کدوم یکی از ادیان خداپرستی رو داشتن فرانکهای غرب غرب قلمرو روسیه، کییف اینا کاتولیک شده بودن خزرها در جنوب شرقی روسیه محدوده قفقاز یهودی شده بودن درباره خزرها این ویدیو رو پیشنهاد میکنم ببینین اینا جزو معدود یهودیهایی هستن که نژادشون یهودی نیست یعنی ترک بودن و یهودیت رو پذیرفتن به عنوان دینشون بعدا همینا رو بعضیا میگن اینا شدن یهودیهای اشکنازی بعد بلغاریهای ولگا هستن که مسلمون هستن و امپراتوری بیزانس هست که ارتدوکسه با اینها داره این دولت کییف اند روس مبادله میکنه بیشتر از همه هم با امپراتوری بیزانس در حالی که یادمون باشه بیشتر اروپا هنوز کاتولیکن ولی اینا بیشتر معاملههاشون با بیزانسه بیشتر اروپا از کلیسای رم تبعیت میکنن روسها میرن به سمت قسطنطنیه به سمت استانبول به سمت کلیسای ارتدوکسی که در قسطنطنیه مرکز داره همینم باعث میشه یه اختلافهایی هم پیدا بشه بین روسیه که حالا ارتدوکس شده و همسایه غربیش که کاتولیکه یعنی لهستان مثل خیلی جاهای دیگه میبینیم انتخاب مذهب پیروی کردن از کلیسای بیزانس برا خودشون یه عامل وحدتبخشی میشه
برای خود روسها کمک میکنه یک هویت متحدی درست بکنن برای خودشون و یه مرزبندی هم درست بکنه با همسایهشون چون تو اون قلمرویی که داره تحت عنوان روسیه شناخته میشه قبایل مختلفی هستن فرهنگهای متفاوتی هستن الان دیگه اونجا نه زبان مشترک هست نه پیشینه قومی مشترکی هست این ارتدوکس شدن میشه یک چسبی برای هویتشون بعدش هم پادشاهشون ولادیمیر میره با خواهر امپراتور بیزانس ازدواج میکنه و غسل تعمید و مسیحی میشه و یه فرمانی هم میده میگه همه ساکنان کییف برن توی رودخونه غسل تعمید جمعی همه چیز میشن همه ارتدوکس میشن یه گروهی هم از نظامیهای روسیه رو میفرسته برای امپراتوری بیزانس در جنگهای داخلی کمکشون بکنه مثلا از کلیسای ارتدوکس محافظت بکنه خیلی خلاصه جدی میشن در این ارتدوکس بودنشون بعد یک قانون اساسی مینویسن برا روسیه میشه اولین قانون اساسی روسیه اون قانون اساسیه هم خیلی روحیه بیزانسی توش هست از آدابورسوم اسلاوهای شرقی یه خرده دورشون میکنه و بیشتر و بیشتر ارتدوکسیشون میکنه هویتشون رو ارتدوکسی میکنه پس چی دیدیم؟ دیدیم که داستان روسیه روسها از قرن نهم شروع شد با برآمدن کییف اند روس یک کنفدراسیونی در واقع از قبایل اسلاو به کمک وایکینگها در اتحادی با وایکینگها اونجا درست شد به خودشون گفتن مردمان روس در قرن دهم هم اینها مسیحی ارتدوکس شدن بعد در قرن یازده اینا یه دورههای طلایی هم داشتن بعد از اینکه این قانون اساسی رو نوشتن رونق گرفت کارشون و اینها بودن تا مغولها آمدن مغولها آمدن و طومار اینها رو هم مثل هر کس دیگهای که سر راهشون بود در هم پیچیدن این اتفاقیه که جاهای دیگه هم دیدیم دیگه هم اومدن مغولها رو جاهای دیگه دیدیم هم اینو دیدیم که هر جایی یه عصر طلایی دارن بعدش خیلی وقتا یه دوره آشوبی پیش میآد سرزمینی که یکپارچه بوده تیکه تیکه میشه اینجا هم همین اتفاق افتاد اینطوری هم شد که همزمان هم شد با آمدن مغولها
اوایل قرن ۱۳ اولین باری بود که مغولها آمدن اومدن اینجا با بیشتر شهرهای اینا همون کاری رو کردن که با بقیهی اوراسیا کرده بودن گرفتن و خراب کردن و نابود کردن و اینا یه قرن و نیمی هم اینجا بودن منتها اینجا حکومت نکردن اومدن از این حاکمهای محلی که اینجا بودن شروع کردن خراج گرفتن یعنی حکومت مرکزی اینجا نبود محلیها حکومتشون رو میکردن یه پولی هم میدادن به اونا تا اواخر قرن چهارده اینجا از ۱۳۸۰ حاکم مسکو میگفتش که من دیگه خراج نمیخوام به مغولها بدم یه خرده هم مغولها امپراتوریشون ضعیف شده بود اینم احساس میکرد که زورش میرسه.
دیمیتری ایوانوویچ
دیمیتری ایوانوویچ دنسکی ایشون اصلا با مغولها درگیر میشه و برنده هم از این جنگ میآد بیرون تو کلیسای ارتدوکس اصلا به عنوان قدیس هم شناخته میشه الان ایشون کسیه که تونست مسکو رو از حاکمیت مغولها خارج کنه اینجا اون تیکه تاریخه که مسکو داره مهم میشه جانشینان ایشون سالها بعد شروع کردن قلمرو رو از همین مسکو گستردهتر کردن نووگورود رو گرفتن و بعدا هم حکومت روسیه رو تاسیس کردن به مرکزیت همین مسکو حالا قلمرو اون روسیهای که اونا درست کردن با این سرزمینی که ما امروز میشناسیم به عنوان روسیه خیلی فرق میکنه ولی اسمش روسیهست مردمانی که داره بهش حکومت میکنه اغلب روسن و مرکز قدرتش هم دیگه نه در نووگوروده نه در کییفه دیگه در مسکوئه این حاکمش هم گاهی به خودش میگه تزار یا زار تزار از همون سزار میآد از همون سیزر میآد از همون اسم جولیو سزار میآد که بعدا حالا قیصر هم بهش میگن آلمانها بهش قیصر میگن یا ما هم تو فارسی قیصر استفاده میکردیم گاهی منتها حالا هنوز خیلی جدی نیست گاهی فقط میگن دارن مزه مزه میکنن یه تن میزنن ببینن که این لقب تزار بهشون چقدر میآد چندتایی از اینا همینطوری میآن و میرن و کمکم قلمرو هم یه خردهای بزرگ میکنن و گسترش میدن تا اینکه یکییشون میمیره و پسرش که باید فرمانروا بشه بجاش سه سالش بیشتر نیست این پسر کیه؟ این پسر ایوان چهارمه ایوان واسیلیویچ ایوان چهارم معروفه در تاریخ به ایوان مخوف Ivan the Terrible اسمش چرت رو از سر آدم میپرونه واقعا عکسش که دیگه اصلا یه کاری میکنه که خبردار واستی ایشون گفتیم وقتی که امپراتور میشه سه سالشه سه سالشه یه شورای چی چی درست میکنن که اداره امور بکنه و اینها تا ۱۵۴۷ که ایشون میشه حدودا ۱۷ سالش میگه من دیگه آمادهام برای فرمانروایی میآد و یه خرده هم با این اشرافی که در زمان کودکی تحویلش نمیگرفتن خرده حساب داره میده اینا رو شکنجه میکنن و اینها کارهای مهمش اینها نیست ایشون آدم خیلی مهمیه در تاریخ روسیه و تاریخ اروپا کسیه که واقعا قدرت رو دیگه در حد خیلی زیاد متمرکز کرد در مسکو خیلی بیشتر از قبل خیلی موثرتر از قبل به جز این خیلی هم گسترش داد روسیه رو در زمان ایشون بود که روسها از جنوب آمدن تا آستراخان و کازان یعنی خیلی نزدیک شدن به دریای خزر و به مرزهای ایران صفوی هرچند هممرز ایران نشدن در زمان ایوان مخوف ولی پیشروی جنوبی زیاد داشتن از شرق رفتن رفتن تا سیبری رفتن سیبری رو گرفتن.
در اواخر قرن ۱۶ سیبری به چه درد میخوره؟
چه اهمیتی داره سیبری؟ اون موقع هنوز معادنش کشف نشدن البته سیبری بعدا که معادنش کشف شدن خیلی مهمتر هم شد اون موقع جذابیتش به حیوانهای سردسیریه که اونجا هستن و تجارت پرسود خز و با همه این فتوحاتی که ایشون داشت این ایوان مخوف همین اولین کسی هم بود که دیگه رسما گفت من تزار هستم زار یا تزار از اون موقع شد لقب پادشاه روسیه بعد هم قدرت اشراف رو کمتر کرد قدرت خودش رو مطلقه کرد دیگه اشراف هم نظارتی نمیتونستن به کار تزار داشته باشن البته پسرش رو هم مثلا انقدر با میله زد که مرد بیخود که نگفتن ایوان مخوف یک چشمه مخوف بودنش رو هم باید میگفتیم
حالا هم دستاوردهاش خیلی بیشتره هم جلوههای مخوف بودنش خیلی بیشتره هم درباره همین که اصلا چرا بهش میگفتن Terrible مخوف اینا حرف زیاد میشه زد ولی ما میخوایم سریعتر از اینا الان رد بشیم نمای کلی رو میخوایم ایشون ۱۵۸۴ مرد بعد یه دورهای پسرش شد تزار روسیه بعد از این دیگه این پسرش پسری نداشت بعد از مرگش سر جانشینی اختلاف شد درگیری شد یه دورهای شوهر خواهرش حاکم شد بعد اینم مرد زنش و پسرش هم کشته شدن دیگه سلسله روریک جمع شد جمع شد یک دورهای درگیری و هرجومرج اینا داشتن که کی تزار بشه کی نشه؟ یه خرده شرایط درهم برهمی میشه در روسیه همین دوره یه قحطی بزرگ هم میشه و خیلی شرایط آشفتهتر میشه همسایههای روسیه از این وضع استفاده میکنن لهستان تا مسکو پیش میآد سوئد میآد میره نووگورود رو میگیره به این دوره میگن دورهی دشواریها Time of Troubles جنگ داخلی بود واقعا لهستانیها که اصلا اومده بودن مسکو رو گرفته بودن میخواستن پسر پسر پادشاه لهستان رو بذارن حاکم مسکو که نه تنها پسر پسر پادشاه لهستان بود بلکه کاتولیک بود واقعا این دشواری بزرگی حساب میشد برای روسها دیگه قیام کردن روسها قیام کردن مقاومت کردن خیلی همپیمان شدن و لهستانیها رو بیرون کردن در ۱۶۱۲
و خیلی این لحظه مهمیه در تاریخ روسیه مجسمه رهبران این حرکت الان در میدان سرخ مسکو هست چند سال پوتین گفت اون روزی که اینا همچین کردن اصلا جشن وحدت ماست خلاصه خیلی خیلی براشون روز مهمیه کی بود؟ ۱۶۱۲ الان با چند تا کلمه کلیدی میتونیم بفهمیم که چه دنیایی بوده ۱۶۱۲ کانال رو که میگیم سابسکرایب کنین برای اینه که ویدیوها رو همه رو بتونین ببینین و وقتی ویدیوها رو همه رو ببینیم اونوقت این تصویری که داریم از تاریخ میسازیم کنار هم خیلی کاملتر میشه دیگه وقتی میگیم ۱۶۱۲ میفهمیم آها اون موقعی که پس روسها لهستانیها رو بیرون کردن همون موقعیه که آمریکاییها در واقع انگلیسیها رفتن در آمریکا اولین Settlement ها رو درست کردن سالهای هزار و ششصد و کم همون موقعیه که شاهعباس صفوی در ایران بود در اوج قدرت بود اصفهان رو داد ساختن همون موقعیه که کمپانی هند شرقی رو درست کردن انگلیسیها و اومدن شروع کردن توی هند کار کردن حالا ما ویدیوهای دیگه هم داریم برای کل قرن ۱۷ و اینها ولی سابسکرایب کردن این خوبی رو داره که این تصویر تاریخ کمکم تو ذهنمون کنار هم اینها شکل میگیره بگذریم بعد از اینکه این خاندان روریک تمام شد و دوره دشواریها هم تمام شد لهستانیها رو هم بیرون کردن خاندان پادشاهی جدیدی در روسیه آمد سر کار به نام رومانوفها خاندان رومانوف و اینا تا ۳۰۰ سال بعدش یعنی تا انقلاب روسیه در قرن بیستم سر کار بودن با جنگ هم نیامدن یعنی اشراف و اینا جمع شدن نوه خواهر ایوان چهارم رو انتخاب کردن به عنوان تزار ایشون هم ۱۶ سالش بود خیلی هم ادعای سلطنت نداشت برا همین گزینه مناسبی به نظرشون آمد که اینو میذاریم تزار اشراف اینطوری فکر کردن و خودمون روش نفوذ داریم چون نوه خواهر ایوان هم بود حالا یه نسبتی با اون داشت ولی از خانواده روریک حساب نمیشد رومانوف بود و از اینجا به بعد دیگه تزارهای روسیه از خانواده رومانوف بودند .
از اوایل قرن ۱۷ تا ۱۹۱۷ که پایان سلطنت تزارهاست و بلشویکها میآن سر کار از این نظر تاریخ روسیه خیلی جالبه به نظرم خیلی کمماننده که فقط انگار دوتا خاندان حکومت کردن بر این ملت تا وقتی که پادشاهی داشتن روریکها از قرن ۹ تا ۱۳ بعد حالا یه مدت مغولها و جانشینانشون و که اینا هممرز و همزبان با ایلخانان ایرانن تقریبا بعد از اوایل قرن ۱۷ رومانوفها آمدن سیصد سال هستن تا ۱۹۱۷ هستن رومانوفها و خیلی هم دوره موثری دارن دیگه طبیعتا این روسیهای که ما امروز میشناسیم خیلی خیلی در واقع ساخته شده دوران رومانوفهاست
دقت کنیم وقتی رومانوفها آمدن هم عثمانی هم صفویه بیشتر از یه قرنه که حاکم شدن بر ایران و ترکیه بیشتر از یه قرنه قدرتهای منطقه اوراسیا هستن و یه دورهای از تاریخ روسیه رو شروع کردن حالا رومانوفها که ما باهاش آشناتر هم هستیم هم در ادبیات باهاش آشناتریم هم در تاریخ باهاش آشناتریم با پتر کبیر و سنپترزبورگ و با قدرت اروپایی شدن روسیه و با حالا شاید کاترین کبیر و با هرمیتاژ و با رونق و درخشش فکری فرهنگی روسیه و این صحبتها بعدش هم این روسیهای که بزرگتر شد و قویتر شد و تا مرزهای ایران آمد و اینا روسیهای که اروپاییتر شد
روسیهای که با ناپلئون جنگید اینا همه روسیه دوران رومانوفهاست از اون طرف هم روسیهای که جامعه کشاورزیش اینطوری شکل گرفت که حالا میگیم که چه مشکلاتی داشت چه ویژگیهایی داشت که خاصش کرد در اروپا و بعد انقلاب سوسیالیستی در اینجا اتفاق افتاد اونم محصول باز دوره رومانوفهاست داریم درباره حکومت ۳۰۰ ساله صحبت میکنیم که روی یک همچین کشوری حکومت میکرده که از ژاپن کشیده شده بوده تا اسکاندیناوی تا آلمان چند دقیقه وقت بگذاریم این رومانوفها رو هم یک دیدی ازشون بگیریم هم به نظرم خیلی جذابه همین که خیلی مفیده و بعدها به دردمون خواهد خورد
یکی از کارای مهمی که همون اوایل حکومت تزارها انجام شد این بود که کشاورزها رو بردن توی یک سیستمی شبیه بردهداری چطوری؟ مردم کشاورز بودن دیگه بیشتر جامعه کشاورزی میکردن در روسیه رومانوفها همون اوایل در قرن ۱۷ یه قانونی گذاشتن که دهقانها رو میکرد رعیت یعنی چی؟ یعنی کشاورزی رو همون زمینی بود که داشت روش کار میکرد وصل بود بهش طبقهش رو دیگه نمیتونست عوض کنه طبقهش رو نمیتونست عوض کنه که هیچی جاش هم نمیتونست عوض کنه دهقانزاده میشد دهقان و میموند دهقان رو همون زمینی که پدرش کار میکرد رعیت در اختیار ارباب صاحبزمین بود
۸۰ درصد جمعیت یه بخش قابل ملاحظهای از حقوقشون رو اینطوری از دست میدادن میرفت دست اربابشون به اینا میگفتن Serf به این سیستم هم میگفتن سیستم Serfdom شبیه بردهداری در آمریکا منتها خب شما میرفتی آمریکا از قیافه معلوم بود کی بردهست کی اربابه احتمالا دیگه بردهها همه سیاه بودن اینجا Serf سفیده، روسه ارباب هم سفیده روسه بعد انقدر هم زمینها واحدهای بزرگیه انقدر ارباب اصلی صاحب زمین دوره در مسکو نشسته در سنپترزبورگ نشسته اصلا اینا اینا رو نمیشناسن از نظر حقوقی خلاصه سیستم متفاوتیه Slavery و Serfdom ولی در عمل خیلی شبیه همه
و خیلی هم تاثیر عمیق و ماندگاری داشت این سیستم دویستوخردهای سال در جامعه روسیه بود و تا حد زیادی این هم مشارکت کرد در شکل دادن فرهنگ و هویت روسی این نشونهای هم هست از اون ساختار سلسله مراتبی جامعه دیگه اون تصویری که از روسیه تو ادبیات کلاسیک روسی مثلا دیدیم ادبیات قرن نوزدهم مخصوصا که حالا از اون موقع یه کانالی شد ادبیات برای نشون دادن جامعه روسیه خیلیش ساخته همین این سیستمه سیستم Serfdom یکی از کارهای رومانوفها این بود سیستمی بود که بود در روسیه تا نیمه قرن نوزدهم تا ۱۸۶۱ این رو بیایم از چند تا از تزارهای مهم روسیه حرف بزنیم
اونطوری شاید بهتر بتونیم بفهمیم اول پتر کبیر پتر کبیر هم یکی از تزارهای خیلی معروف تاریخ روسیهست و نقش خیلی مهمش در اینه که روسیه رو انداخته تو مسیر مدرن شدن و اصلاحات چون روسیه هم از اونجاهایی نبود که مدرنیته توش اتفاق بیفته دیگه از یه جایی روسها رفتن به سمت مدرن شدن و یک سری اصلاحاتی کردن و معمولا اون پادشاهی که اعتبار شروع این کار رو در روسیه بهش میدن پتر کبیره روسیه تا اون موقع اینطوری که من فهمیدم بینابینی خودش رو تعریف میکرده بین شرق و غرب یک پلی باشه پتر کبیر وقتی که آمد ولی نگاهش کلا به غرب بود کی بود این؟
اروپا هم وسط عصر روشنگریه پتر کبیر خودش هم آدمیه که از بچه که بوده توی محله آلمانی مسکو بزرگ شده آخر قرن ۱۷ به قدرت رسیده بعد رفته سفر اروپا اولین تزار روسیهست که رفته به غرب در ۱۶۹۴ ۱۶۹۴ رفته به غرب ما درباره پادشاههای ایران که صحبت کردیم گفتیم اولین پادشاههای ایران که غرب رو دیدن کی بودن میانه قرن نوزدهم بودن هزار و هشتصدوخردهای بودن ایشون ۱۶۹۴ رفت غرب و البته خب روسیه جغرافیایی هم خب میدونیم خیلی اروپایی حساب میشد مخصوصا همون جاهاییش که خیلی تمرکز قدرت توش بوده آدم کنجکاوی هم بوده یه هدفش هم اصلا تو همین سفرها این بود که برای مقابله با عثمانی رقیب منطقهایش متحد پیدا کنه رقیب منطقهای روسیه عثمانیه دیگه که الان تو این موقع دیگه جانشین بیزانس شده و البته میدونه که غرب داره در زمینه تکنولوژی و علم و تجهیزات نظامی و اینا پیشرفت میکنه و همون موقع هم مشخصه که از روسیه خیلی جلوتره میخواد بره اینا رو هم یاد بگیره یه چیزایی از توش برداره بیاره تو روسیه پیاده کنه میره آلمان تو این مسافرت میره انگلیس تو یه مسافرت بعد از این سفر کشتیسازی روسیه راه میافته اولین روزنامه روسیه چاپ میشه مدرسه درست میشه تو روسیه برای آموزش مهندسی و ریاضیات یه کارهای فرهنگی میکنن پوشش و ظاهر روسها رو سعی میکنه تغییر بده تا قبل از اون مردای روسی ریشهای خیلی بلند داشتن ایشون میگن که تو یه مهمونی قیچی برداشت ریش اشراف و اینا رو قیچی کرد بعدش هم مالیات گذاشت برای ریش یا مثلا تقویم روسیه رو عوض کردن کردن تقویم اروپای غربی که مبداش همون تولد مسیحه تا قبلش مبدا تقویم روسیه پیدایش جهان بود یا مثلا اسم تزار رو تغییر داد سعی کرد بکنه امپراتور یا اسم روسیه رو کردن امپراتوری روسیه سعی کرد روسیه رو واقعا خیلی شبیه کشورهای اروپای غربی بکنه هم در ظاهر مردم و هم حالا از نظر پیشرفت و تکنولوژی و دانش و مهم هم هست که بدونیم رقیب منطقهایش و اصلا ترسی که ایشون داشت اون جایی که ازش نگران بود عثمانی بود برای همین حتی به ایران صفوی هم میگن نزدیک شد برای اینکه در مقابل عثمانی باهاش متحد بشه برای همین با فرانسه و انگلیس هم قرارداد بست علیه عثمانی من چیزی که از پتر کبیر شنیده بودم این بود راستش که گفته بوده که روسیه باید به آبهای گرم برسه و وقتی هم اینو میشنیدم همیشه اینطوری بود که میگفتن پس نظر داشته به ایران و میخواسته که بیاد ایران رو بگیره تا از اینجا برسه به خلیج فارس نمیدونم این درسته یا نه اما اینکه خب دنبال گسترش قلمرو روسیه بوده درسته اینم که دنبال رسوندن روسیه به آبهای گرم بوده درسته منتها اینطوری که فهمیدم روابط روسیه با ایران صفوی حداقل اوایل دوره پتر کبیر رابطه خوبیه بعد هم درگیر جنگهایی میشن جنگ سر قفقازه سر باکوئه اینا که حالا صفوی حمله میکنه و میگیره و بعد روسها میگیرن و اینطوری دستبهدست میشه بین اینها اینا رو حالا از ویدیوهایی که دربارهی دوره صفوی و اینا ساختیم میدونیم منطقه قفقاز همیشه سرش جنگ بود بین ایران و عثمانی و از یه زمانی هم بین ایران و عثمانی و روسیه جنگهای ایران و روس در دوران پتر کبیر هم مال اواخر دوره صفویه مال زمان ضعف صفویه و مربوط به همین منطقه میشه پس چی بود که گفتیم میخواست که روسیه به آبهای گرم برسه؟ از کجا میخواست برسه؟ تمرکزش اون موقع روی دریای سیاه بود برای همینم درگیری اصلیش با عثمانی بود برای همینم سیاست گسترش قلمرو از جنوب دارن میرن با عثمانی میجنگن سر کجا میجنگن؟ سر بندر آزوف کجاست این جایی که سرش درگیر میشن؟ نزدیک ماریوپل در اوکراین امروز همین جایی که این جاها آزوف، ماریوپل اینایی که تو اخبار الان هم اسمای آشنایی هستن احتمالا برای ما تو جزئیاتش نریم در زمان پتر کبیر روسیه دسترسی پیدا میکنه به دریای سیاه
ساحل شمالی دریای سیاه رو میگیره به ساحل شرقی دریای بالتیک میرسه اینا خیلی فتوحات استراتژیک و ارزشمندی هستن برای روسیه کشتیسازی راه میندازه اولین نیروی دریایی روسیه رو درست میکنه حالا هم نیروی دریایی داره هم دسترسی به آبهای گرم داره خیلی موقعیت روسیه مناسب میشه برای اون چیزی که حالا میتونه اونطوری که پتر کبیر میخواد پل شرق و غرب باشه خیلی معنیدارتر خیلیها میخواستن در طول تاریخ این پله باشن عثمانی، ترکیه، روسیه، ایران و دیگران ولی حالا روسیه خیلی اینطوری خودش رو آماده کرد و مجهز کرد برای این کار با دسترسی به دریای بالتیک و دریای سیاه و البته توان کشتیرانی یک یادگاری بزرگ دیگه پتر کبیر شهر سنپترزبورگه سنپترزبورگ رو روسها از پتر کبیر دارن از اون زمان دارن در ۱۷۰۳ اینجا رو ساختن به عنوان پایتخت جدید روسیه خیلی واقعا شخصیت مهمیه پتر کبیر در تاریخ روسیه پوتین هم خیلی وقتا میگه که از بین رهبرای تاریخ روسیه شخصیت محبوبش همین پتر کبیره دلایلش هم تقریبا مشخصه سنپترزبورگ رو چرا ساختن اونجا؟ بخشی از اون ویژن اروپایی شدن روسیه بود وقتی که رسیدن به ساحل بالتیک پتر کبیر گفت همینجا یه شهری بسازیم اروپایی شکل شهرای اروپایی که بشه پنجره روسیه به اروپا از هر دو طرف یعنی هم دسترسی به بالتیک و اروپا بده برای تجارت برای نیروی دریایی روسیه اینجا جایی باشه که ما اروپا رو ببینیم همین که اصلا سر و شکل اروپایی بگیره این شهره و باهاش روسیه سر و شکل اروپایی بگیره فرهنگی، هنری، معماری اروپاییها هم از این پنجره روسیه رو ببینن روسیه رو اروپایی ببینن برای ساختنش هم از مهندس و معمار و هنرمند اروپای غربی و اینا آوردن الگوی شهرسازیش الگوی اروپای غربیه ساختمونها رو استاندارد بالا ساختن شهر کلا خیلی منظم ساخته شده واقعا شهر هم قشنگیه هم شهر جالبیه و از یه نظرایی شهر عجیبی هم هست از ۱۷۱۲ که ساخته شد تا ۱۹۱۷ که انقلاب شد در روسیه پایتخت بود
افراد معروف در تزارهای روسیه
کاترین کبیر رو داریم ایشون هم از فرمانرواهاییه که نقش مهمی داره در تاریخ روسیه پتر کبیر با این همه دستاورد و موفقیت و اینها در ۵۲ سالگی از دنیا رفت و بعدش چندتا تزاری آمدن و رفتن و یه خرده هم درگیری داخلی و اینها یه تغییراتی هم سعی کردن بدن هم در داخل کشور هم در رابطه با آلمانها و سیاست خارجی رابطه با پروس اونطوری که اون موقع میگفتن و سیاست خارجی تا اینکه کاترین کبیر آمد کی؟ چهل سال بعد از پتر کبیر کاترین کی بود؟ زن نوهی پتر کبیر بود ایشون هم اول در چند جمله بگیم چرا خیلی مهمه بعد بریم در داستان جذاب خودش ایشون دستاورد بزرگش گسترش قلمرو روسیهست و ادامه دادن مسیر پتر کبیر در پیشرفت روسیه در مدرن کردن روسیه در توسعه روسیه در مدیریت روابط خارجی روسیه و مثل پتر کبیر و بیشتر از او در پشتیبانی از هنر و فرهنگ در دوره کاترین هنر و فرهنگ روسیه شکوفا شد برای همینم رد پاش خیلی واضحه دوباره در تاریخ روسیه خودش هم اصلیتش آلمانی بود اصلا یه شاهزادهای شاهدختی بود آلمانی که شده بود عروس خانواده سلطنتی روسیه خیلی هم نسبت به تزارهای قبلی فکر بازی داشت ایشون مثل پتر میگم نگاهش به غرب بود شاید بیشتر از ایشون و مسیر پیشرفت رو مسیری میدونست که همون اروپای غربی رفته سیاست گسترش قلمرو هم دنبال میکرد و حالا اگر سوال هم پیش آمد که چطور یه آلمانی تزار روسیه شد؟ ایشون ۱۴ سالش بود که اومد روسیه که بشه زن نوهی پتر کبیر آمد اونجا و ارتدوکس شد و اسمش هم شد کاترین روسی شد و بعدا شوهرش شد تزار روسیه و تزار مشکلداری از آب درآمد دیگه حالا به مشکلاتش کاری نداریم ایشون هم متحد شد با نظامیها کودتا کردن و خودش شد به جای شوهرش تزار، امپراتور ماجرای به قدرت رسیدنش حالا مفصله یه خردهای اختلاف هم سر داستاناش هست ولی چون اینطوری آمده بود سر کار اوایلش همچین یه خردهای آسته میرفت و محتاط بود و اینها دوستی رو هم ادامه داد با اتریش، با آلمان، با فرانسه در کنارش البته جنگ با لهستان رو هم داشت یک بخشهایی از خاک لهستان رو هم گرفت به روسیه اضافه کرد بعد یکی دو سالی که گذشت و جای پاش سفت شد برگشت به اون سیاستهای گسترش قلمرو زمان پتر کبیر و با همون روند ادامه داد ۲۰ درصد بزرگ شد روسیه زمان کاترین ۷ میلیون جمعیتش اضافه شد بیشتر این جمعیت تازه دیگه روس نبودن لهستانی بودن، اوکراینی بودن، لیتوانیایی بودن یه قسمتی که اضافه کرد جنوب روسیه بودکه مثلا نوادگان چنگیز هنوز مونده بودن حکومت میکردن اینا رو گرفت اضافه کرد بعد سیاستهای تشویقی گذاشت که ساکنین شرق اروپا بیان در روسیه ساکن بشن مخصوصا یه گروهی از آلمانها اومدن جنوب ولگا ساکن شدن که بودن بودن تا وقتی که استالین آمد تبعیدشون کرد به شرق و توی همین گسترش قلمروست ۱۸۷۳ روسیه کریمه رو گرفت از عثمانی کریمه باز دوباره همین کریمهای که تا امروز هم سرش دعواست و سرش حرفه کریمه اون موقع دست عثمانی بود و اهمیتش هم از رو نقشه مشخصه دیگه اهمیت استراتژیکه بندر سواستوپول در دریای سیاه وقتی که کریمه شد مال روسها این بندر افتاد دست روسها با پروس متحد شد، با اتریش متحد شد لهستان رو تقسیم کردن بین خودشون یه بخش بزرگی از لیتوانی رو گرفت یک بخش بزرگی از اوکراین رو گرفت و روسیه رو میگم اینطوری خیلی بزرگ کرد جز این کشورگشاییها کاترین اهل فرهنگ و هنر هم بود هر چقدر پتر دنبال علم و دانش و تکنولوژی غرب و اینها بود و شیفته اونها شده بود کاترین کبیر شیفته فلسفه و هنر بود زبان فرانسه رو به عنوان زبان اشراف روسیه جا انداخت فرانسه قرن ۱۸ مرکز اندیشه و روشنگری و اینهاست از نزدیک دنبال میکرد تحولات عصر روشنگری رو خودش با علاقه پیگیر میخوند نوشتههای ولتر رو میخوند
نوشتههای متفکرین فرانسوی رو نه اینکه فقط بخونه فقط باهاشون نامهنگاری میکرد کمک مالی لازم بود بهشون میکرد تحت تاثیر همین اندیشهها مدرسه برای دخترا درست کرد مجله راه انداخت پارکهایی درست کردن به سبک انگلستان یک بال کاخ زمستانی رو اصلا تبدیلش کردن به موزه میخواست یه چیزی شبیه لوور فرانسه مثلا درست بکنه و همه آثار هنری که زمان کاترین کبیر جمع شد بعدا شد اصلیترین آثاری که توی موزه هرمیتاژ هست الان و مونده و میشه رفت دید یک موزه عظیمی از آثار هنری خیلیها میرن سنپترزبورگ برای دیدن این موزه از همون زمان کلی نقاشی و مجسمه وکارهای تزیینی و قیمتی خریدن و آوردن گذاشتن اونجا هم از کارهای هنرمندان اون دوره و گذشته و هم اصلا آثاری از روم باستان و یونان باستان و ظروف چینی و مجسمههای مصر و فرشهای قدیمی ایران و اینها از قرن ۱۸ اینا اونجا هست و هنوز هم میشه دید زمان کریمخان این موزه درست شده اوایل قاجاریه یه پرتره معروفی از فتحعلیشاه هم اونجا هست دیگه چی میشه گفت از دوره کاترین کبیر؟ اینکه ایشون باز تحت تاثیر همون ایدههای عصر روشنگری و چیزایی که گفتیم دنبال میکرد و علاقه داشت یه سری برنامههای اصلاح سیاستهای داخلی هم داشت با الهام گرفتن از ایدههای تفکیک قوا ومشارکت اجتماعی و این حرفها منتها اینا خیلی به جایی نرسید حالا یا جامعه آماده نبود نهادهای دیگری بودن که قوی بودن این اصلاحات سیاسی-اجتماعی جواب نداد البته قدرت اسقفها و کلیسای ارتدوکس رو یه مقدار کم کرد یه کار دیگری هم که باز جواب نداد اون رعیتها رو هم میخواست آزاد کنه Serf ها رو ولی نشد دویست سال اون موقع میگذشت از زمان شروع شدن این دوره Serfdom ولی به جایی نرسید به جایی نرسید بدتر هم شده بود تو این مدت دیگه یعنی الان ثروت اشراف رو با تعداد رعیتی که داشتن حساب میکردن نه مثلا با مقدار زمینی که داشتن نشد ولی عوض کردن وضعیت میلیونها نفر پروژه خیلی سنگینی بود و نتونست انجام بشه این موند و البته شاید خودش هم وقتی چند سال بعد انقلاب فرانسه به نتیجه رسید یهو ترسید احساس خطر هم کرد از این اندیشههای روشنگری و خیلی سراغ اینجور ایدهها دیگه نرفت همون اصلاحاتی هم که کرد منجر شد به یه شورشهایی و قیامهایی که اونا رو البته سرکوب کرد یکی آمد گفتش که این شوهر این بود که میگفتن که مرده و دیگه نیست و اینها من اونم من اونم نمردم مردم جمع شدن دورش ولی سرکوب شد حسابش رو رسیدن و نذاشتن خیلی دردسر بزرگتری درست بشه .
چقدر حکومت کرد کاترین کبیر؟
۳۴ سال ۳۴ سال حکومت کرد در دوره ایشون هم جمعیت روسیه زیاد شد همون برنامهها و هدفهای پتر کبیر رو پیش برد اجرایی کرد غربی کردن، مدرن کردن روسیه دورهش رو بهش میگن روشنگری روسی Russian Enlightenment و از مهمترین و اثرگذارترین و موفقترین تزارهای روسیهست خانمی که اصلا گفتیم آلمانی بود بعد از کاترین تزارهای دیگری هم آمدن منتها اینا خیلی دنبال اصلاحات داخلی و تغییر شرایط دهقانها نبودن خیلی محافظهکارتر از ایشون بودن در دنیای غرب هم شرایط داشت یه مقدار تغییر میکرد اصلا این انقلاب فرانسه همه سلطنتهای اروپایی رو یه خردهای همچین ترسونده بود بعدشم که دیگه ناپلئون آمد و اروپا درگیر جنگهای ناپلئونی شد خیلی فرصتی برای اصلاحات داخلی نبود حالا میرسیم به داستان روسیه در قرن ۱۹ قرن ۱۹ قرن تغییرات بزرگه قرن اتفاقات عظیمه در روسیه با جنگهای ناپلئون شروع کنیم ۱۸۱۲ ناپلئون داره اروپا رو میگیره و حمله میکنه و ۱۸۱۲ حمله میکنه به روسیه شکست بدی هم میده روسها رو عقبنشینی میکنن روسها عقبنشینی پرتلفات هی روسها کشیدن عقب ناپلئون رفت توتر هی اینا کشیدن عقب اون رفت تو رفت تو و روسها همینطوری عقبنشینی میکردن پشت سرشون هم زمینهای کشاورزی رو آتش میزدن زمین سوخته ارتش فرانسه میرسید واسه خورد و خوراک و آذوقه دچار مشکل میشد خلاصه و انقدر که ناپلئون نگران شد نگران شد به الکساندر تزار روسیه گفتش که بیا مذاکره کنیم اینم نمینشست پای میز مذاکره فقط همینطوری عقب عقب عقب عقب میرفت ناپلئون هم رفته بود جلو رفته بود به مسکو رسیده بود یک ماهی مسکو در اشغال ناپلئون موند تا اینکه زمستون شد زمستون شد ناپلئون میدونست اونقدری نیرو نداره که بتونه تا اون سر روسیه بره اصلا هیچکی کلا هیچوقت اونقدری نیرو نداشته و نداره که بره تا ته روسیه بس که عمیقه ته نداره این میشه که تصمیم میگیره برگرده شروع میکنن به برگشتن که میبینن اوضاع نیروها خرابه اوضاع نیروها خراب حالا روسیه هم در کنار پروس و بریتانیا و اتریش یک اتحادی درست میکنن جلوی ناپلئون شروع میکنن کوبیدن عقب روندن اول اول عقب روندن ارتش بعد عقب روندن عقب روندن تا پاریس و بعد اشغال پاریس تو این ماجرای عقب راندن ناپلئون ارتش روسیه خیلی سر زبونها میافته و دیگه روی زمین بیرقیبه و میگن نیروی دریایی بریتانیا نیروی زمینی روسیه و مسیحوار ارتش روسیه آمد اروپا رو نجات داد و خیلی هم این تشبیه رو روسها دوست داشتن بعدا هم بعد از جنگ جهانی دوم تکرارش میکردن که ما دوباره اومدیم نجات دادیم اروپا رو خیلی هم پیروزی مهمی بود برای روسها قدرت مهمی شد در اروپای بعد از ناپلئون روسیه معلوم بود که از نظر فنی در مقایسه با قدرتهای دیگه یه مقدار عقبتره مشکلات داخلی هم داره بالاخره کشور بزرگیه با جمعیت زیادی جامعه کشاورزی و بیسوادی ولی از اونور هم خب خیلی ارتش بزرگی داره و در این جنگ بزرگ هم پیروز شده و خب وقتی شما چنین مشکلات عمیق و بزرگی داری همین پیروزی خودش ممکنه باعث دردسر هم بشه .
مشکلات و دردسرها تو قیام معروف دکابریستها
یه سری سربازهای روسی که تو همین جنگهای ناپلئونی رفته بودن بقیه اروپا رو دیده بودن میگفتن ما وضعمون خرابه در مقایسه با اروپا روسیه در فقره در بدبختیه باید تغییر کنه مردم از این شرایط بیان بیرون افسرهای نظامی بودن تو این گروه روشنفکرا بودن توشون اینا افتادن دنبال مشروطه کردن سلطنت دکابریستها یا دسمبریستها اینا داستانشون توی دسامبر شروع شده بود قیام معروف و بسیار مهمی شد سرکوب شد البته خیلی سریع سرکوب شد ولی خیلی مهم شد مهم شد از نظر عواقبی که بعدا در روسیه داشت و یک نکته بامزهش شاید برای ما این باشه که حالا با مزه که نه ولی نکته جالبش برا ما شاید این باشه که خبر این قیام در ایران فتحعلیشاهی خیلی شدیدتر از اون واقعیتی که داشت پخش شد ایران هم ایرانیه که از عهدنامه گلستان الان شاکیه یه جنگ رو باخته یه خرده زمین از دست داده دنبال فرصته که بتونه مرزها رو برگردونه به قبل از گلستان فتحعلیشاه فکر کرد که الان روسیه ضعیفه درگیر این تغییر جانشینی تزار هستن و اینا فرصت مناسبیه برای حمله حمله کرد و جنگ دوم ایران و روس شروع شد که خب اشتباه بود برآوردشون اشتباه بود در نتیجهش شد همون عهدنامه ترکمانچای و حضور پرقدرتتر روسیه در ایران قیام دکابریستها موفق نبود ولی گفتم تاثیرگذار بود اولین بار بود که نارضایتی در جامعه روسیه اینطوری میریخت بیرون علیه حکومت تزاری ایدههای مشروطهخواهی و آزادی و عدالت که اینجا پرچمش بلند شد در طول قرن ۱۹ و بعدا اوایل قرن ۲۰ در روسیه هی تکرار شد هی صداش بلندتر شد بعدا دیگه ردش رو میشه توی انقلاب قرن بیستم روسیه هم دید سرکوب شد ولی اون موقع سرانش هم اعدام شدن یا تبعید شدن نظامیها، نویسندهها، شاعرها بعدشم یه سیستم جاسوسی پلیسی قوی برای اینکه حکومت فکر کنه مشکل رو حل کرده دیگه از اونایی که تبعید شدن یکی هم گریبایدوف بود که در تاریخ ایران اسمش برای خیلیهامون ممکنه آشنا باشه یه بار دوباره یه مروری دقت کنیم چی شد روسیه کشور قویایه از یک نظرهایی انقدر قویه که ناپلئون رو شکست داده شده کلانتر اروپا در اتحاد با پروس و بیسمارک که داره میشه قدرت بزرگی در اروپا اما همین روسیه تو همین سالها که ارتش بزرگی داره مردمش در فقرن و دیگه یک بخشهایی از جامعه هم دارن میفهمن که بهتر از اینا میشه زندگی کرد مردم یه جاهای دیگه دنیا دارن بهتر از این حرفا زندگی میکنن و کمکم میخوان که اون مدلها در روسیه هم پیاده بشه همه قرن ۱۹ روسیه این قصه ادامه داره سرکوب مخالف در داخل جنگ و گسترش قلمرو در خارج در شرق، در جنوب شرقی تو این دوره روسیه قبایل محلی قفقاز رو شکست میده اون مناطقی رو میگیره که امروز ما به اسم ترکمنستان و قزاقستان و قرقیزستان و ازبکستان و تاجیکستان و اینا میشناسیم اون زمان مثلا خانات بخارا و خیوه و اینا بودن اینا همه در آسیای میانه هستن روسیه اینا رو که میگیره همسایه میشه با بریتانیایی که هند رو مستعمره داره و از همین دورهست که بازی بزرگ شروع میشه The Great Game شروع میشه جنگ سرد قرن نوزده بازی انگلیس و روسیه بود رقابت روسیه و بریتانیا در آسیای میانه مخصوصا مخصوصا در ایران و افغانستان بیشتر درگیری دیپلماتیک بود جاسوسبازی بود کمتر نظامی با هم جایی درگیر شدن و دعوا همهش سر منافع استراتژیک بود امپراتوری بریتانیا هند رو داره و میخواد ازش محافظت کنه و روسیه هم میخواد که به آبهای گرم دسترسی داشته باشه چند دهه این دعوا، The Great Game بازی بزرگ در قرن نوزده ادامه داره از قربانیان بزرگش ایرانه ایران ضعیف قاجاریه مخصوصا و سیاست قاجار هم همینه اصلا بازی کردن تو همینه تمام سیاست خارجی قاجار اینه که چطوری در قرن ۱۹ اینه که چطوری در این بازی بزرگ بتونن یک چیزی برای ایران برای خودشون دربیارن تا نهایتا هم در ۱۹۰۷ اینا اختلافشون رو میذارن کنار یعنی ماجرا اینطوری تموم میشه که یک تهدید بزرگتری در اروپا علیه اینا قد علم میکنه که تصمیم میگیرن که اختلافاتشون رو با هم بذارن کنار با همدیگه متحد بشن در ۱۹۰۷ علیه تهدید جدید، آلمان و همونجا هم هست که توافق میکنن سر ایران توافق میکنن سر افغانستان، سر تبت توافق میکنن که چطوری بین خودشون تقسیم کنن یک کمی درباره این قرارداد ۹۰۷ توی ویدیوی نفت صحبت کردیم که ایران رو تقسیم کرد و ایران توش اصلا طرف صحبت هم نبود متاع معامله بود طرف معامله نبود توی همین دوره با عثمانی هم جنگهای متعدد و مهمی دارن روسها یادمون باشه ایران در قرنهای ۱۶ و ۱۷
خیلی درگیر بود با عثمانی در دوره صفویه و بعد در دوره نادرشاه قرن ۱۸ و کریمخان در مرزهای غربی و در شمال غربی ایران درگیر بود با صفویه از یه جایی هم به بعد گفتیم ایران با روسیه وارد شد در بازی قفقاز رقابت سهتایی شد بعد هم که ایران کلا جنگها رو به روسیه باخت و مناطق واگذار شد برای همیشه و دیگه رفت روسیه و عثمانی ولی درگیریشون فقط سر قفقاز نبود بخش بزرگی از ماجرا اصلا سر دسترسی به آبهای گرم بود سر این بود که روسها میخواستن اسلاوهای جنوبی رو بیارن توی محدوده خودشون یا حداقل از حکومت عثمانی خارج کنن یادمونه اول مطلب گفتیم دیگه روسها اسلاوهای شرقی بودن از اول و در اروپای شرقی و مرکزی ملتهای اسلاو دیگری هم بودن ملتهای اسلاویک دیگری هم بودن که نه تنها اسلاو بودن بلکه بعضیهاشون ارتدوکس هم بودن مثلا در بالکان اروپاییان اسلاویک هستن و ارتدوکسن و تا اون موقع در حکومت مسلمانان ترک عثمانی هستن و خب روسیه میخواست که کمک بکنه به عثمانی حداقل برای اینکه اینا از اونجا آزاد بشن چون متحد طبیعی روسها بودن در بالکان حرکتهای ملیگرایی بود که میخواستن جدا بشن و روسیه میخواست کمکشون کنه توی جزئیات جنگهای مختلف روسیه و عثمانی هم نمیریم هم پیروزیهایی داشتن روسها هم شکستهایی داشتن ولی هر وقت توی این جنگها هر وقت قدرتهای اصلی اروپایی آمدن وسط روسها دیدن که فاصلهشون با اینا زیاده فاصله فنی نظامی زیاده برای همین این سوالها در جامعه روشنفکری روسیه هی بیشتر و بیشتر مطرح شد که ما چرا همچین شدیم؟ حالا ما وقتی تاریخ قرن ۱۹ ایران رو میخونیم این سوال در مورد ایران هم ممکنه که ببینیم و بگیم که خب مثل ایران روسیه هم عقب بوده چه جالب ولی خیلی با هم فرق دارن روسیه عقبمانده یه مقدار هست توسعهنیافته هست ولی نه مثل ایران در ۱۸۵۰ زمان ناصرالدینشاه مثال روسیه بین مسکو و سنپترزبورگ خط آهن کشیده ۱۸۵۰ تا ۱۸۷۵ بیش از ۲۰ هزار کیلومتر خط آهن داره روسیه ایران اون موقع تقریبا هیچی راهآهن نداره نداره سر اینکه نه که ندونن که مثلا میخوایم میدونن که میخوایم ولی سر اینکه کجا بکشیم کی پول بده اینا حرفه و حرفه و حرفه حرفه تا قرن بیستم که رضاشاه میآد میسازه تا اون موقع هنوز دعواست در واقع اون موقع هم هنوز دعواست هنوز هم هنوز دعواست که چرا اینوری کشید اونوری نکشید؟ از اینجا رد شد از اونجا رد نشد اون موقع روسیه ۲۰ هزار کیلومتر خط آهن داره منظور اینه که قاطی نکنیم یه وقت عقبماندگی روسیه رو با عقبماندگی مثلا ایران نارضایتی جامعه روسیه از توسعه پیدا نکردن در مقایسه با غربه در قیاس با مثلا با آمریکاییه که در ۱۸۵۰ که میگیم روسیه بین مسکو و سنپترزبورگ خط آهن کشیده بود وصل کرده بود به هم ۸۰۰ کیلومتر آمریکا اون موقع ۱۳۶۸۰ کیلومتر راهآهن داره ۱۳ هزار و ۷۰۰ کیلومتر اون ۸۰۰ کیلومتر آمارهای دیگه رو هم میشه در مقایسه دید خلاصه داستان ولی اینه که روسیه جمعیتش خیلی زیاد بود و داشت زیادتر هم میشد و رشد اقتصادیش که رشد اقتصادی که وجود داشت ولی متناسب با این افزایش جمعیت نبود و این سیستم توی مسیر مشکلات خیلی بزرگ بود و این خودش رو بیش از همه وقتی که میرن جنگ نشون میداد
در جنگ کریمه وسط قرن ۱۹ روسیه پنجه در پنجه قدرتهای اروپایی شد وضعش دیگه خیلی مشخصتر هم شد هم از نظر تجهیزات و ادوات جنگی و تاکتیکهای جنگی و اینا نسبت به فرانسه و انگلیس مشخص شد که چقدر فاصله داره جنگ کریمه روسیه داشت میجنگید با اتحاد عثمانی و بریتانیا و فرانسه شکست هم خورد کشوری هم هست روسیه که اون موقع حتی وقتی در صلحه چهارپنجم درآمد ۸۰ درصد درآمد دولت صرف هزینه نظامی میشه حتی در صلح ارتش بزرگی داره زورش زیاده، امکاناتش زیاده ولی از نظر فنی سطحش پایینه داخل روسیه هم شیش ماهی یه شورش دهقانی یه گوشهای هست
اون سیستم Serfdom دیگه خیلی نارضایتی درست کرده مردم در فقر و فلاکتن کشور بازنده جنگ کریمهست و بعد دیگه یک تزار جدید میآد میگه که ما دیگه بیشتر از این نباید خودمون رو گول بزنیم ما از کشورای درجه اول هم فقیرتریم هم ضعیفتریم و این فقرمون هم فقط مال منابع مادیمون نیست ما فکری و ذهنی و مدیریتی هم الان فقیریم و ضعیفیم و عقبیم و همین شد که افتاد به یک تغییرات اساسی دادن جنگ کریمه رو سریع تمام کرد نشست پای میز مذاکره امتیازای خیلی مهمی داد صلح کرد و بعد تزار الکساندر برگشت در داخل اصلاحات مهمی کرد تصمیم گرفت به جای اینکه منتظر باشه یه انقلابی از پایین سیستم رو تغییر بده خودش دست بزنه به اصلاح Emancipation of serfs آزاد کردن رعیتها، Serf ها اینجا اتفاق افتاد اون سیستم ارباب رعیتی رو لغوش کردن بعد از ۲۰۰ سال یعنی در دوره رومانوفها آمد در دوره رومانوفها هم تمام شد خیلی خودش پروژه سنگینی بود اون دکابریستیهای تبعیدی رو عفو داد بهشون آزادشون کرد نیروهای ترقیخواه رو سعی کرد بیاره تو بازی که کمک کنن روسیه این عقبموندگی رو جبران کنه منتها شاید دیر بود شاید شرایط دیگه مناسب نبود برای این اصلاحات جواب نداد دهقانها آزاد شدن رعیت نبودن دیگه ظاهرا ولی زمین نداشتن
یکسوم جمعیت روسیه بودن الان زمین نداشتن جایی نداشتن برن کار کنن کاری هم نداشتن پولی هم نداشتن زمین بخرن خیلی پدیده عظیمیه واقعا خیلی کمک میکنه فهمیدن این ماجرا به فهمیدن جامعه روسیه کمک میکنه بقیه اصلاحاتش هم خیلی جواب نداد اتفاقا باعث شد دشمن زیاد پیدا کنه و در نتیجه چند بار ترور شد تا اینکه یه بارش که دیگه کشتنش در ۱۸۸۱ کشتنش پسرش هم که به جاش آمد گفت دیگه آزادی بسه اصلاحات سیاسی متوقف دوباره حکومت پلیسی و سانسور و بگیر و ببند و گروههای اقلیتی قومی-مذهبی اینا رو سرکوب کردن و از اینجور برنامهها خیلی شرایط متناقضی داره روسیه
خوندن آمار کشور روسیه اون موقع یه مقداری دقت میخواد چون آدم ممکنه از یه طرف نگاه کنه ببینه که خب این مثلا از نظر صادرات کشور سوم دنیاست تولید فولادش در حد فرانسهست دومین صادرکننده نفته پس کشوره وضعش خوبه ولی وقتی که نگاه کنی به جمعیتش وقتی نگاه کنی به اینکه اون صادراتی که میگیم بیش از ۶۰ درصدش محصولات کشاورزیه مواد خامه، چوب و الواره اینا رو داره صادر میکنه به جاش تجهیزات کشاورزی وارد میکنه وقتی نگاه کنی میببینی این جامعه جامعه فقیره شغلشون همه کشاورزیه دولته میخواد صنعتی بشه که بره به غرب برسه ولی جامعهش همه کشاورزیان پولی که درمیآره همهش صرف مقاصد نظامیش میشه بهخاطر اینکه ارتش به این گندگی داره هر چی داره از همین ارتش گندهش داره بعد ارتش گندهش به درد نمیخوره بهخاطر اینکه از نظر تکنولوژی عقبه این پولی که داره میریزه تو این ارتش فشل در واقع پولیه که داره از آموزش میزنه از بهداشت میزنه در کشوری که مرگومیرش زیاده چون کیفیت خدمات بهداشتی توش پایینه از همه کشورای اروپایی دیگه پایینتره جمعیتش دارن از روستا میآن به شهر مشکل بهداشتی هست مشکل مسکن هست مشکل آموزش هست دولت ولی اولویتش مجبوره شاید اصلا روی قوای نظامیش باشه و از همونا باید استفاده کنه که اعتراضهای داخلی رو سرکوب کنه توی یک چرخه بدبختی و گرفتاری افتاده که الان وقتی نگاه میکنیم میگیم خب مشخصه که آینده این کشور باید این میشد قطعا اینطوری نیست که مشخص بوده باشه راههای دیگه هم میشد رفت ولی الان که میدونیم چی شده میگیم خب اینا مشخصه دیگه اینا همه زمینههای اون انقلاب بلشویکی رو داره فراهم میکنه اینا به ما نشون میده که چطوری شد که روسیه در قرن بیستم سوسیالیستی شد درد چی بود که اون نسخه براش پیچیده شد و جامعه اون نسخه رو پسندید و پذیرفت و تازه این وسط درگیری خارجی هم هست
کشوری که انقدر بزرگه از هر طرفی ممکنه درگیری خارجی داشته باشه ۱۹۰۴ ما توی این ویدیو داستانش رو تعریف کردیم روسیه با ژاپن درگیر شد شکست خیلی بدی خورد خیلی شکست بدی خورد هیچی تقریبا در روسیه به سامان نبود ملکه درگیر یک رابطه عاطفی پیچیدهی نامتعارفی بود با راسپوتین اینم کلی حرف و حدیث و نارضایتی از خانواده سلطنتی رو بیشتر میکرد هزینه دربار خیلی بالا بود هزینههای اشراف بالا بود مالیاتی نمیدادن این شازده مازدههاشون بعد مالیات روی چیزایی که مردم مصرف میکردن روی مواد غذایی، رو ودکا اینایی که دهقانها، کشاورزا مصرفکننده اصلیش بودن
مالیاتش بود و سنگین هم بود انبار باروتی شده بود روسیه آماده انفجار کشوری که پتانسیلهای خیلی زیادی داشت و البته ارتش سهمگینی برای اروپا تصور اینکه این ارتش روسیه راه بیفته بخواد بیاد واقعا میترسوند میترسوند آلمانها رو و بقیه اروپا رو ارتشی سهمگین و البته سنگین خلاصه ولی اینه که قرن ۱۹ خیلی پراتفاقه برای روسیه جنگهای موفقی دارن علیه ایران و حالا فنلاند رو نگفتیم فنلاند و عثمانی و حتی فرانسه ناپلئون و اینها و شکستهای بزرگی دارن و بعضا تحقیرآمیزی مثلا در جنگ کریمه در برابر عثمانی، فرانسه، بریتانیا یا بعدا در جنگ ژاپن روسیه رو بزرگ کردن با گرفتن آسیای میانه با گرفتن قفقاز، با گرفتن فنلاند و کمک کردن که اسلاوهای جنوبی مستقل بشن و جدا بشن از امپراتوری مسلمان ترک عثمانی ببندیم کمکم ویدیو رو با چند تا جمعبندی چند تا جمعبندی که به نظرم مهمه و اینا رو تو ذهنمون داشته باشیم تا دفعه بعد که دوباره به داستان روسیه برمیگردیم ما درباره فرهنگ روسیه چندتا اشارهای صحبت کردیم تو این ویدیو میدونیم فرهنگ هرجایی هر فرهنگی در رفتوآمد با فرهنگهای دیگه معمولا با فرهنگهای همسایههاش درست میشه فرهنگ روسی و هویت روسی هم طبعا یه ترکیبیه از چیزایی که اینجا گفتیم و خیلی چیزایی که اینجا نگفتیم ولی رد چند تا المانش رو اینجا فکر کنم تونستیم بگیریم مسیحیت ارتدوکسی رو اروپایی بودن رو و اسلاو بودن رو کمکی که به ما میکنه اینه که حالا وقتی تو تاریخ مثلا یا حتی تو اخبار روز میبینیم روسها یه جور رقابتی با اروپا دارن خودشون رو در اروپا میبینن و نمیبینن یه خرده ریشههاش رو میفهمیم از نظر جغرافیایی خیلی واضحه که روسیه اروپاییه ولی ما وقتی میگیم اروپایی همیشه منظورمون جغرافی نیست دیگه نگاهمون جغرافیایی نیست خیلی وقتا منظورمون غربیه Western بودنه و روسیه وسترن نیست غربی نیست، غرب نیست
در روابط خارجی هم میبینیم رفتار روسیه با اروپا واکنشیه خیلی وقت چه مواقعی مثل الان ۲۰۲۳ که درگیریه دیگه مستقیم جنگه چه هم وقتهایی که دورههای آرامشه که میگم واکنشیه یعنی چی؟ یعنی روسا میگن که ما بودیم روسیه بود که اروپا رو حفظ کرد از حمله مغول روسیه بود که اروپا رو از ناپلئون نجات داد از فاشیسم هیتلری نجات داد که اینا حرفای کاملا اشتباهی هم نیستن ولی نشون میده نگاه روسها رو به اروپا خودشون رو انگار اروپایی میگم میدونن و نمیدونن من وقتی که اینطوری به تاریخ روسیه نگاه کردم دیدم یه شباهتهایی توش هست یک رگههای ثابتی هست از زمان حکومت مسکو
تا ایوان مخوف تا پتر کبیر تا استالین تا پوتین اینا تکرار شده همه نه اینکه فکر کنم مثلا در روحیه روسی در فرهنگ روسی یه چیزی هست که باعث میشه که اینا همیشه برن دنبال نظامهای اقتدارگرا اینطوری فکر نمیکنم ولی فکر میکنم که در واکنش با بیسامانی و آشفتگی و کندی سیستم خیلی وقتا روسها انتخاب کردن جامعه انتخاب کرده که یک آدم قوی بیاد یک Strong hand بیاد یک آدم کننده بیاد و کار رو بگیره دستش و اینطوری که تاریخ نشونمون داده تقریبا همیشه این تصمیمیه که خوب به نظر میرسه اولش ولی تقریبا همیشه جامعه بعد از یه مدتی پشیمون میشه
و تصمیمی هم هست که برگشتن ازش اگر هم ممکن باشه خیلی پرهزینهست یه جاهایی این اتفاق بیشتر افتاده یه جاهایی کمتر افتاده روسیه به نظر میرسه که یکی از اون جاهاییه که این اتفاق توش زیاد افتاده یه سری چالش داره روسیه از همه مهمتر شاید جغرافیاشه که مرز طبیعی نداره خیلی جاها برای همین تاریخ روسیه تکرار تلاشهاست برای بزرگتر کردن کشور شاید فقط برای درست کردن سپر محافظی در برابر تهدیدهایی که برای خودشون میبینن و مهمتر از همه شاید غرب و بعد همزمان تلاش برای رسیدن به سطح قدرت اول دنیا به سطح قدرتهای اول دنیا پذیرفته شدن به عنوان قدرت بزرگ دنیا