۲۰ چیز که یک کارآفرین را از پا میاندازد
درباره کارآفرینی و موفقیت بسیار صحبت میشود و همه درباره راز و رمزهای موفقیت میگویند. البته درباره شکست کمتر کسی صحبت میکند؛ طبیعی هم هست. همه دوست دارند از موفقیتهایشان بگویند و مردم هم دوست دارند درباره موفقیتها بشنوند. کمتر کسی اسن که حاضر باشد درباره شکستهایش صحبت کند. با این حال چند ده برابر کارآفرینیهای موفق مواردی داریم که منجر به شکست شده است. اتفاقا دانستن این که چگونه ممکن است شکست بخوریم راه خوبی برای موفق شدن است. آن چه که در این یادداشت نوشتم آموزههای شخصی من در این سالهاست و لزوما علمی نیست و فرد دیگری ممکن است نظر دیگری داشته باشد.
۱
کارآفرین یادش میرود که شرایط تغییر میکند
در ایران پیچیدگی خاصی در زمینه شناخت محیط وجود دارد. تغییر در ایران همزمان هست و نیست. برخی در ایران به چاه نفت متصل شدهاند و توپ هم آنها را تکان نمیدهد. اما برخی هستند که چاه نفت ندارند و تغییر شرایط به راحتی آنها را زمینگیر میکند. شرکتهای تولیدی فراوانی را میشود نام برد که در اثر وارد شدن یک محصول خارجی و جدید و البته کارا و ارزان کاملا از بین رفتهاند. در ایران تغییر شرایط یا هیچ تاثیری بر کسب و کارها ندارد یا به شدت تاثیر میگذارد. همان گونه که تغییر شرایط ممکن است کسب و کار را بالا ببرد به آسانی هم پایین میکشد. با این حال بیشتر کارآفرینها یادشان میرود که شرایط تغییر میکند و خودشان را باید با آن وفق دهند. متاسفانه کارآفرینها هم دچار خطا میشوند و موفقیتهای دیگران را به حساب پول و پارتی میگذارند و شکستهای خودشان را به حساب زیرآبزنی!
۲
کارآفرین یادش میرود که پول پیش شرط کارآفرینی نیست
احتمالا شما هم مانند من اطراف خود کسانی را میشناسید که منتظرند همه شرایط جور شود و آن وقت یک کار بزرگ بکنند. تا به حال دیده نشده که همه شرایط جور شود و به همین دلیل آنهایی که منتظرند هنوز به انتظار نشستهاند تا همه شرایط جور شود. این مشکل در ایران دو چندان است. یک روز بیل نیست. یک روز قیف نیست. یک روز قیر نیست. یک روز تعطیل است. در ایران عواملی که دست به دست هم میدهند تا جلوی کار و فعالیت را بگیرند از شماره بیرون است. پول یکی از عواملی است که برخی تصور میکنند اول باید پول را جور و بعد کار را شروع کنند. درست است که بدون پول نمیشود کار را شروع کرد، اما من نزدیک به ۷ ماه بدون داشتن کوچکترین سرمایهای کارم را جلو بردم. طبیعتا در این ۷ ماه به کسانی که برای من کار میکردند هم پولی پرداخت نکردم. گاهی وقتها رابطه و ارتباط قوی مهمتر از پول است. دوستانی هم داشتم که بدون این که ظرفیت انجام کاری که میخواستم داشته باشند را از من پولهای بالایی طلب میکردند که خب من هم خیلی زود آنها را از کسب و کارمان کنار گذاشتم.
۳
کارآفرینی که در حال زندگی نمیکند یک کارآفرین مرده است
این یکی از سختترین کارهای دنیاست. در ایران گذشته نقش مهمی دارد. انقدر مهم است که اصغر فرهادی هم فیلمی در نقد این روحیه در فرانسه ساخته است! در مقابل گذشته اما برخی مانند من شدیدا به آینده توجه دارند. گذشته پولی است که خرج شده و آینده چکی است که هنوز نقد نشده. ما فقط حال را داریم. در دانشگاه دوست نازنینی داشتم که دعا میکرد امتحانها تمام شود و بعد هوا هم خوب شود و جیبش نیز پر پول گردد و یک عروسی پر و پیمان بیفتد! طبیعی است که این اتفاق آن زمان هرگز نیفتاد. شاید یکی دو بار بیفتد اما این لذتها پایدار نیست. لذت پایدار شادی است و شادی فقط در زمان حال اتفاق میافتد. کارآفرینی که بیش از حد در گذشته است یا آینده یادش میرود که پایش را روی زمین بگذارد.
۴
پذیرش شکست و همیشه بازنده بودن
این بدترین اتفاقی است که ممکن است برای یک کارآفرین بیفتد. چیز عجیبی هم نیست. قوی ترین انسانها هم در زمانهایی کم میآورند و آماده شکست میشوند. اما بدترین اتفاقی که ممکن است که برای یک کارآفرین بیفتد این است که از نظر ذهنی خودش را بازنده بداند. دیگر کار تمام است.
۵
انعطافپذیری پایین
کارآفرینی از خلاقیت میآید. کارآفرینها همیشه یک خلاقیت را به نوآوری تبدیل میکنند و نوآوری را به کسب و کاری پایدار. بنابراین همه کارآفرینها روزی از انعطافپذیری بالایی برخوردار بودند. خدا نکند روزی بیاید که یک کارآفرین اسیر ساختههایش شود. روزی که یک کارآفرین تصور کند دستاوردهایش همیشگی است باید خودش را برای ترک صحنه آماده کند.
۶
کمک نگرفتن از دیگران
کارآفرینها تمایل بالایی به این دارند که همه کارها را خودشان انجام دهند و ا این آفتی است که حتی ممکن است کارآفرینهایی با تعداد بسیاری زیادی کارگر و کارمند را هم گرفتار خودش کند. روحیه خودم همه کارها را انجام میدهم به شدت خطرناک است. کارآفرین معمولا در هر کاری خوب است و این در هر کاری خوب بودن باعث میشود نتواند به کمک دیگران بهترین باشد. هیچ کارآفرینی به تنهایی موفق نیست.
۷
یادنگرفتن
اگر کارآفرین مدت زمان طولانی چیزی یاد نگیرد و تصور کند به مرحلهای رسیده که دیگران باید از او یاد بگیرند این به معنای مرگ کسب و کارش است. یاد گرفتن لزوما به معنای دانشگاه رفتن نیست که تقریبا دانشگاه چیزی به انسان یاد نمیدهد. کارآفرین هر روز باید چیزی در مورد دنیا بیاموزد و همیشه برای تجربههای نو آماده باشد. به راحتی ممکن است کارآفرین در این تله خطرناک بیفتد و خودش را بینیاز از یادگرفتن بداند.
۸
بزرگنمایی چالشها
نق زدن طبیعی است. همه دوست دارند نق بزنند. اما کارآفرین نق نمیزند. کارآفرین عمل میکند و اگر روزی برسد که کارآفرین در برابر انبوه چالشها خودش را ضعیف ببیند یا آنها را بزرگ ببیند حتما شکست میخورد. کارآفرینی مانند بندبازی روی بندی است که روغنمالی شده. بندبازی که ترس به دلش راه بدهد میافتد. درست است؟
۹
گنگ بودن اهداف
این مهم نیست که اهداف برای خود کارآفرین چقدر روشن است. مهم این است که اهداف برای کسانی که برای او کار میکنند چقدر روشن است. اگر کسانی که دور یک کارآفرین جمع شدهاند او را فردی غیرمعمولی بدانند با خواستههایی عجیب و غریب دچار مشکل میشوند. کارآفرین کسی است که دقیقا میداند چه چیزی میخواهد. او کاری که انجام میدهند را به روشنی میبیند و علاوه بر این به خوبی به همه همراهانش هم منتقل میکند که دقیقا از آنها چه میخواهد.
۱۰
تیم غیرحرفهای
من بزرگترین آسیبها را در طول کارم از کسانی خوردم که غیرحرفهای بودند و خودشا را پشت کلمات پنهان میکردند. افراد زیادی دور و برم بودند که خوب حرف میزدند. اما خوب کار نمیکردند. آنها با خودشان دعوا داشتند و نمیدانستند که چه میخواهند. روز و شب این افراد بسیار متغیر است و شما میشود کانون توجه آنها. افراد غیرحرفهای بیشتر از این که به خود کار فکر کنند به حاشیهها و روابط فکر میکنند. افراد غیرحرفهای که ادعای حرفهای بودن دارند بزرگترین آسیب برای یک فعالیت کارآفرینانه در زمانی است که کسب و کار هنوز نوپاست. افراد غیرحرفهای با خودشان انبوهی از مسائل را میآورند و با رفتنشان هم انبوهی از مسائل را باقی میگذارند. بنابراین کارآفرینها برای این که دوام داشته باشند باید سیستم جذب منابع انسانی فوقالعاده حرفهای داشته باشند و پیوسته نیروهای خلاق و جوان و پرانرژی را شناسایی کنند. کسانی که در سیستمهای دولتی کار کردهاند اگر وارد کسب وکارهای نوآورانه شوند، مشکلات فراوانی را در فعالیتهای کارآفرین ایجاد میکنند.
۱۱
مدیریت مالی ضعیف
بیشتر کارآفرینها مدیران مالی ضعیفی هستند. فعالیتهای کارآفرینانه فعالیتهای به شدت خلاقانه است و مدیران مالی قوی به شدت از خلاقیت فراری و دور! البته شاید برای مدیران مالی عزیز این حرف ناراحتکننده باشد اما این یک واقعیت است و مدیر مالی که کارش را خوب بلد باشد این را قبول میکند و بحثی نمیکند! با این حال وقتی کارآفرینی بحثهای مالی و مالیاتی و حقوقی و قانونی را دست کم بگیرد ممکن است هم دچار مشکلات عجیب و غریب شود و هم این که فرصت رشد را از خودش میگیرد. دو دو تا چهار تا کردن و جمع کردن حسابها و رسیدگی به ترازنامه و صورت سود و زیان و دهها فعالیت دیگر حسابداری ممکن است وقت زیادی بگیرند. و مهمتر از همه این که اصلا جذاب نیست اما هنوز چارهای نیست. بیشتر جوانانی که وارد دنیای کارآفرینی میشوند تصاویری از اتاقها و سالنهای شیک و رنگی در ذهن دارند، در حالی که بیشترین حجم فعالیتهای کارآفرینهای موفق سر و کله زدن با عددهای اعصاب خورد کن است!
۱۲
نداشتن چشمانداز
این داستان را دوست دارم. شخصی از کنار جمعی رد میشد. از اولی پرسید چه کار میکنی. گفت مگر نمیبینی. دارم آجر روی آجر میگذارم. از دومی پرسید تو چکار میکنی. گفت دارم مسجدی میسازم که مردم در آن خدا را عبادت کنند. این داستان یک دنیا حرف دارد و هر کسی میتواند یک برداشت از آن داشته باشد. برداشت من این است که این که چه کاری میکنیم مهم نیست. مهم این است که به کارمان چگونه نگاه میکنیم. ما میتوانیم آجر روی آجر بگذاریم اما بدانیم که این آجر روی آجر گذاشتن ما به چه معناست. همین!
۱۳
ترس از شکست
ترس از شکست از خود شکست بدتر است. برخی از کمپانیهای بزرگ دنیا برای شکستن ترس مدیران ارشدشان آنها را میفرستند بانجی جامپینگ. شکست یک اتفاق طبیعی و معمولی است اما ترس از شکست مانند خوره روح را میخورد. ترس از شکست مانند این است که کسی کار بدی کرده و میداند کسی جای دیگر مدرکی از او دارد و همیشه به او باج میدهد. ترس از شکست باج دادن به شکست است. باید گذاشت اتفاق بیفتد. تا زمین نخوریم بلند شدن را یاد نمی گیریم.
۱۴
عدم تمرکز
ما همیشه زمانی کار دیگران را میبینیم که یا دارند روی فرش قرمز راه میروند و یا زمانی که پشت تریبون آمدهاند و همه با خوشحالی و هیجان برای آنها دست میزنند. ما هرگز اعصاب خوردیهای آنها را ندیدهایم و مهمتر از همه تمرکزی که آنها بر کارشان داشتهاند را ندیدهام. کارآفرین ها زمانی که همه مشغول فعالیتهای مختلف هستند و خبرهای جورواجور را دنبال میکنند و وقتشان را پای برنامههای بیارزش تلویزیونی هدر میدهند، روی کارشان تمرکز کردهاند و به شدت به کاری که میکنند و بهتر شدن آن فکر میکنند. عدم تمرکز بدترین دردی است که به سراغ یک کارآفرین میآید و در کسب و کارهای بزرگ زمانی اتفاق میافتد که یک کسب و کار ماموریت و فلسفه وجودیاش را فراموش میکند و پول درآوردن بیشتر از هر راه ممکن هدف میشود.
۱۵
دانش و مهارت کم
شما ممکن است چیز زیادی درباره کارهایی که در مجموعه شما انجام میشود ندانید اما هرگز نمیتوانید چیزی ندانید. دانش و مهارت کم و البته عدم تلاش برای توسعه آن به مرور کارآفرینها را به اعماق میبرد و او هر روز دور و دورتر میشود. رضا قطبی رییس تلویزیون ایران در قبل از انقلاب بود. او یکی از معدود مدیران موفق ایرانی بوده که ما خیلی کم او را میشناسیم. میگویند بارها پیش میآمده که خودش میآمده پشت میز تدوین و تدوین میکرده. آگیلوی یکی از بزرگترین تبلیغاتچیهای دنیاست. در کتاب معروفش میگوید هر چند وقت یک بار خودم همه کارهای یک پروژه را دست میگرفتم تا نشان دهم که هنوز هم سرپا ایستادهام. کار عار نیست!
۱۶
انجام یک باره همه کارها
اگر بنز از روز اول میخواست این چیزهایی که الان میسازد را بسازد هنوز به پای ایران خودرو هم نرسیده بود. یادتان بیاید محصولات اپل در چند سال پیش را. هیچ کاری هیچ وقت کامل نیست و فقط باید به این فکر کرد که بهترین کار را در بهترین زمان ممکن انجام داد. کسانی که میخواهند به سرعت بهترینها و قویترینها را ارائه کنند باد آنها را خواهد برد.
۱۷
گرفتن پروژههای متعدد و بیارتباط به هم
بیشتر کارآفرینها مشکلی در گرفتن پروژه ندارند. آنهایی که نمیتوانند پروژه بگیرند را بگذاریم کنار. در ایران همیشه کار هست. آفتی که کارآفرینهای خوب هم ممکن است دچار آن شوند این است که تصور میکنند هر کاری که به آنها پیشنهاد میشود را در ابتدای کارشان نباید رد کنند. در حالی که هرگز نباید افسار کسب و کار را دست مشتری داد. این ما هستیم که میدانیم میخواهیم چه کار کنیم.
۱۸
کارآفرینی همزمان
هیچ کارآفرینی را ندیدهام که همزمان دو کارآفرینی موفق داشته باشد. هرگز نمیتوان همزمان با یک تیر دو نشان را زد! این غلط است. یک نفر هرگز نمیتواند از دو نردبان همزمان بالا برود.
۱۹
رویاپردازی نکردن
کارآفرینی ریشه در رویاپردازی دارد و زمانی که یک کارآفرین از منابع رویاپردازی دور میشود و دیگر نمیتواند رویاپردازی کند مرگش فرارسیده است. کارآفرین باید قدر منابع رویاپردازیاش را بداند و همیشه به آنها متصل باشد.
۲۰
فرهنگ سازمانی
آخرین چیز و البته نه کماهمیتتر از باقی موارد. فرهنگ سازمانی عجیتترین پدیده سازمانهاست. فرهنگ همه چیز سازمانهاست و هرگز نمیتوان با انگشت آن را نشان داد. فرهنگ زمانی که مورد توجه جدی قرار نگیرد به نقطه آسیب تبدیل میشود. حالا این که فرهنگ کجاست و چگونه میتوان با انگشت نشانش داد داستان مفصلی دارد که انشاالله در متنهای بعدی دربارهاش مینویسم.
منبع: http://mediamanager.ir