آیا موفقیت زنانه یا مردانه دارد؟
در جواب کوتاه به سوال آیا موفقیت زنانه یا مردانه دارد؟ میتوان گفت
بله، حقیقت دارد…
موفقیت هم زنانه و مردانه دارد !
دریکی از کتابهای مربوط به ساموراییها، به نکات جالبی اشاره شده بود که بهتر از اول آنرا مرور کنیم :
پزشکی، چندصد سال قبل اشاره کرده بود که نبض زن و مرد متفاوت است و هرکدام، ضربان نبض منحصر به خودشان را دارند. درنتیجه، دارو و دوایی که برای هرکدام باید صرف شود، با دارو و دوایی که برای دیگری باید ترویج شود، متفاوت است.
نتیجه این حرف چنین است که مردها، برای چیزهایی ساخته شدهاند و زنها نیز، برای کارها و رفتارهایی دیگر.حتی در کتابهای آموزش روابط زناشویی و خانوادگی نیز، به این تفاوت اشاره شده است.
این تفاوت، حتی در نگرش و ذهنیت و قدرت پرداخت مسائل و … هم به چشم میخورد. اینهمه را گفتیم که به کجا برسیم؟ کمی تأمل و تحمل کنید و به ادامه مقاله بیایید، تا به نکتههایی مهم برسیم…
روزگاری دکتر احمد حلت، تعریف میکرد که دورههای دوستیابی را تازه برگزار کرده بود و از کتاب «آیین دوستیابی» نویسنده معروف، دِل کارنگی هم استفاده میکرد. در بخشی از این کتاب، آمده بود که «برای ایجاد صمیمیت، باید فرد مقابل را با اسم کوچک صدا بزنید.» دکتر حلت هم این توصیه را کرده بود و چند نفری رفته بودند در محل کار و مابین فامیل این کار را کرده بودند و حسابی شرمنده شده بودند
.
چرا… واقعا چرا؟
به یک دلیل ساده چون در فرهنگ ایرانی، معمولاً خانمها را به اسم کوچک صدا نمیزنند… مدرس این دوره و نیز کسانی که این نکتهها را دریافت کرده بودند، حواسشان نبود که آموختههایشان را، با بایستهها و واقعیتهای فرهنگی عرفی موجود درجایی که زندگی میکردند، هماهنگ کنند.
درنتیجه، یا این قاعدهها به کارشان نمیآید یا اینکه باعث میشود تا قبل از رسیدن به یک قاعده بومیتر، کلی از اعتبار و آبرویشان خرج شود.
روزگاری که در دهه هفتاد، کتابها و دورههای موفقیتی باب شده و به جامعه ایرانی راه پیدا کردند، این موارد کمتر مورد توجه قرار گرفتند. درنتیجه دردسرهای زیادی ایجاد کردند. آن موقع، مدرسان و مترجمان و نویسندگان این حوزهها، بیشتر ذوقزده بودند و میخواستند که سریع دانستهها و یافتههای خودشان را به گوش بقیه برسانند.
این ذوقزدگی، باعث شده بود تا درباره چیزهایی که منتقل میکنند، چندان مطالعه نکنند. به قول کنفوسیوس :
«مطالعه بدون اندیشیدن باعث پریشانی روح میشود
و اندیشیدن بدون مطالعه، باعث حماقت میشود.»
چنین بود که در دهه هفتاد، روحها و روانهای بسیاری دچار پریشانی شدند؛ چراکه در پیرامون قاعدهها و تکنیکهایی که به اسم موفقیت تقدیم مردم میشود، اندیشه و فکری نشده بود.
این همه را گفتیم که به اینجا برسیم که موفقیت و قواعد آن باید در ایران بومی شود. آنچه که مورد نیاز است استخراج و استفاده شود و آنچه که به کار ما نمیآید، از کنارش بگذریم.حالا این بحث را، میخواهیم به حوزه موفقیت و ارتباطش به زنان و مردان بکشانیم.
لابد تابهحال درباره تکوظیفهگی چیزهای زیادی شنیدهاید، نه؟ به قول برایان تریسی :
تک کاری یا تکوظیفهگی، به این معناست که تا پایان و کامل کردن صددرصدی یک پروژه یا کار، به چپ و راستتان نگاه نکرده و حواستان را پرت نکنید.
این باعث میشود تا زمان مورد نیاز برای انجام یک کار، حتی تا نصف و بیشتر از آن، کاهش یابد.
اگر هم تککاری را دنبال نکنید، احتمالاً زمان مورد نیاز برای تمام کردن پروژهها و کارهایی که باید انجام بشود، تا پنج برابر مقدار در نظر گرفته شده کش خواهد آمد.
خب، حالا سئوال مطرح شده اینجاست که
آیا این تکنیک،
برای مردان و زنان به یکسان پاسخگوست ؟
حتماً میدانید که یکی از تفاوتهای بزرگ مردان و زنان، همین ماجرای تکوظیفهگی و چندوظیفهگی است؛ چیزی که روانشناسان تحت عنوان «دیوار حائل» از آن نام میبرند.
به این معنا که مردان، یک اتاق کار دارند و یک اتاق خانواده و یک اتاق تنهایی و خلوت.
هر وقت که وارد هر کدام از این اتاقها میشوند، دیوار حائلی دور خودشان میکشند که کسی حق ورود به آن را ندارد. یعنی که اساساً نمیتوانند به موارد دیگر فکر کنند.
اما زنها میتوانند…
آنها در عین حال که میتوانند در اتاق شغل و کارمندی باشند، میتوانند مادری خوب بوده و نیز، به وظایف همسریشان توجه کرده و البته حواسشان به شام شبشان هم باشد و البته، نیمنگاهی و نیمتوجهی هم به خرید و طلا و … داشته باشند.
این، ویژگی زنان است؛ همانطور که تککاری و تکوظیفهگی و تمرکز تنها روی یک چیز، ویژگی مردان است. هیچکدام این ویژگیها به معنای مثبت و منفی بودن نیست؛ صرفاً تأکید میکنم که چنین چیزی وجود دارد.
خب، حالا وقتی که ما میدانیم چنین تفاوتهایی وجود دارند، چرا باید به زنان بقبولانیم که برایان تریسی و دیگر استادان مدیریت زمان، گفتهاند که باید تکوظیفهگی پیشه کرد، وگرنه چنین میشود و چنان؟ من پاسخی قطعی به این سئوال نمیدهم؛ صرفاً قصد ایجاد یک سئوال هوشمندانه در شما را دارم تا بیشتر وادار به فکر و تأمل شوید…
بگذارید به تفاوتهای دیگر هم بپردازیم؛ میدانیم که زمان برای زنان زود میگذرد. ب
خشی از استرسهای زنانه به همین دلیل است.
وقتی خانمی منتظر همسرش است و همسر او طبق قرار همهروزه، باید رأس ساعت خاصی منزل باشد ولی شوهرش یک ساعت دیر میکند، این یک ساعت برای او معنایی متفاوت دارد.
این یک ساعت برای او یعنی ده ساعت؛ همراه با استرس و اضطراب. در واقع گذر زمان برای مردها چندان ملموس نیست؛ ولی برای زنان بسیار ملموس است.در کل زنان، به قول دکتر باربارا دی آنجلیس، ارتباطی مقدس و خاص با زمان دارند.
به همین دلیل:
- زمانهای خاص برای آنها مهم است
- قولهایی که همسرانشان به آنها میدهند مهم است
- زمان برای آنها کش میآید در حالی که برای مردان سریع میگذرد
و …خب، فکر میکنید حالا نسبت زنان با قاعده ضربالاجل و قانون پارکینسون چگونه میتواند باشد؟ باز هم پاسخی قطعی به این سئوال نمیدهم؛ صرفاً قرار است بیشتر فکر کنیم.
کوتاه سخن اینکه، روزگاری باید دانستنیهای موفقیتیمان را بومی میکردیم و متناسب با نیازهای بومی و جغرافیایی و فرهنگی و عرفی و زمانی خودمان، از آنها سود میبردیم.
حالا باید، کمی عمیقتر هم فکر کنیم و این دانستنیهای موفقیتی را، به نسبت مردانه و زنانه بودنش، تقسیم کنیم تا قابلیت اجرایی بهتری داشته باشد.
در غیر این صورت، میشویم شبیه ماجرای کشتار پرندگان به دستور مائو، رهبر کمونیستهای چین؛ که چون معتقد بود این پرندگان دانهها و بذرها را میخورند پس چینیها گرسنه میمانند. چون دیکتاتور هم بوده کسی جرأت نمیکرده به او چیزی بگوید.
در نتیجه چینیها افتادند به جان پرندگان بدبخت و زبانبسته و حتی در این راه، معلمان هم شروع به آموزش کردند و کلی فرهنگسازی شد… نتیجه؟ خشکسالی شد. چراکه پرندگان علاوه بر بذرها، بخش قابل توجهی از آفتها را هم میخوردند و چینیها به این امر توجهی نداشتند.
امیدواریم که بعدها، بیشتر در این باره بتوانیم صحبت کنیم… این نکتههای مطرح شده صرفاً برای تأمل بیشتر بودند و بس !