اولین و مهمترین گام برای رسیدن به موفقیت چیست ؟
اولین و مهمترین گام برای رسیدن به موفقیت چیست ؟
امروز میخواهیم به شما اولین و مهمترین گام برای رسیدن به موفقیت را بیاموزیم ، به طور خلاصه اولین و مهمترین و مؤثرترین گام برای رسیدن به موفقیت، احساس انزجار از شرایط فعلی میباشد
جیم ران، استاد دوستداشتنی رشد فردی، معتقد است که اولین و مهمترین و مؤثرترین گام برای رسیدن به موفقیت، «احساس انزجار از شرایط فعلی» است.
در کلیپ انگیزشی «یک قول مهم» دیدید هنگامی که جیم ران بیپول بود، یکی از دانشآموزان پیشاهنگی که کار خیریه میکردند، پیش او مراجعه میکند تا جیم، از او بیسکویتی بخرد.
جیم که پول نداشته، بهدروغ میگوید که قبلاً یک کارتن از اینها خریده و نیازی ندارد.
وقتیکه این دانشآموز پیشاهنگ میرود، او با خودش میگوید «من چه انسان رذلی هستم که دارم به یک دختربچه پیشاهنگ هم دروغ میگویم، این چه وضعی است؟ دیگر کافی است…» همین احساس شرم و خجالتی که جیم از شرایط فعلیاش داشته، باعث شد تا سر از کلاسهای استادش در بیاورد و راه پیشرفت رو هموار کند.
لابد برای همه شما چنین شرایطی پیش آمده است… شرایطی که در آن
از بیپولی در وضعیت فعلی به تنگ آمده باشید
از بینظمی و بیمبالاتی در شرایط حال حاضرتان به تنگ آمده باشید
از اینکه کارها را به پایان و آخر و عاقبت نمیرسانید، به تنگ آمده باشید
و …
پس چرا از این «حس انزجار» به نفع خودتان و برای موفق شدن استفاده نمیکنید؟ در اینجا به چند دلیل اشاره میشود که باعثوبانی این عدم سود بردن از نارضایتی از شرایط فعلی است.
اولین دلیل
فکر میکنیم که این امر، با قناعت منافات دارد؛ ‘قناعت یک فضیلت اخلاقی است و درنتیجه ما اگر زیاد بخواهیم، پس یک کار غیراخلاقی داریم انجام میدهیم.
چرا این دلیل اشتباه است؟
خداوند استعدادهایی به ما داده است. خداوند انسان را برای آبادانی زمین به اینجا آورده است. عدم استفاده از این استعدادها، یعنی ناشکری.
قناعت، به معنای نداشتن نیست؛
به معنای کممصرف کردن و بهاندازه مصرف کردن و در حد و اندازه دیگر مردم دوروبرتان مصرف کردن است. اگر این مشکل را با خودتان حل کنید، کلی از انرژیهای محبوس شده شما، آزاد خواهد شد.
بسیار تولید کردن و بسیار پیشرفت کردن، هیچ ارتباطی با قناعت ندارد.
قناعت، درست مثل یک دارو، زمان و مکان و اندازه مشخصی دارد که اگر از این مقدار خارج شود، دیگر دارو نیست؛ بلکه یک سم است. یکی از دلایل فقر مردم هند، نگاه منفی آنها به قناعت است.
درنتیجه، حال و حوصله کار کردن ندارند… چون فکر میکنند که
دنیا بد است
کار کردن برای دنیاست
پس کار کردن هم بد است
پس فقر خوب است
اصلاً چرا تکان بخوریم و جلو برویم وقتی که فقر خوب است و دنیا بد؟
یادتان باشد که قناعت، به معنای نداشتن نیست؛ به معنای کممصرف کردن و بهاندازه بهقاعده مصرف کردن است؛ ضمن اینکه هرچقدر بیشتر تولید کنید، بیشتر به نفع دوروبریهای خود کار خواهید کرد.
شما که بدتان نمیآید به دیگران نفع برسانید؟
دلیل دوم
باز هم یک گیر اخلاقی دیگر؛ ‘سرنوشت ما مقدر شده است و چرا باید علیه سرنوشت خودمان بجنگیم وقتی همهچیز مقدر و مشخص است؟
چرا این دلیل اشتباه است؟
نکته اینجاست که گاهی وقتها شرایط بهگونهای است که ما میتوانیم عوضش کنیم. در این صورت ما ناچاریم که جلو برویم و شرایط را عوض کرده و مشکلات را حل کنیم.
اگر جلو نرویم و مشکلات را حل نکنیم، ما میشویم یک آدم مقصر. تقصیرکار خواهیم بود.
اما یکوقت هم هست که شرایط بهگونهای است که ما ارادهای برای عوض کردن آن نداریم و قدرتی در این زمینه به ما داده نشده است. پس در این صورت، باید که صبوری کرد.
پس در اینجا، بین چیزی که خودمان مسبب آن بودهایم با چیزی که برای ما مقدر شده است، فرق بگذاریم. برای این کار، ما نیازمند کمی هوش و درایت هستیم.
از سوی دیگر، باید بپذیریم که خداوند دست میدهد، اما برای ما پل نمیسازد.
پل ساختن، کار ماست؛ دست دادن، کار خدا.
آیا درست است که بنشینیم و پل نسازیم، به این بهانه که مقدر است که ما پل نداشته باشیم و اگر خدا خودش میخواست لابد میساخت، این یک اشتباه فاحش فکری است که ما را حسابی زمین خواهد زد.
دلیل سوم
دلیل سوم، البته کمی روانشناختیتر است…
‘بهتر است که من دچار انزجار از شرایط فعلی نشوم. چراکه اگر دچار انزجار شوم، یعنی که خوب کار نکردهام؛ اگر خوب کار نکردهام چه کسی مسئول بوده است؟‘ این همان چیزی است که ذهن ما، بهشدت از متهم شدن به آن فراری است؛ پس ترجیح میدهد که بیخیال ماجرا شده و خودش را به این سختی نیندازد.
چرا این دلیل اشتباه است؟
قبلا در مقاله های ما خواندید که شما در قبال زندگی و سرنوشت خودتان مسئولیت صددرصدی دارید. حتی اگر اموری هم خارج از اختیار و اراده شما باشد، ولی واکنش نشان دادن به آنها، البته در حدود اختیارات و اراده شما بوده و خواهد بود؛
مثل اینکه در برابر یک اتفاق بد، واکنش شما این باشد که بیصبری کنید یا واکنش شما صبوری و آرامش و درس گرفتن باشد؛ این کاملاً با شماست.
جمعبندی کلی؛ حالا متوجه شدید که چرا ما درس به این سادگی را نمیگیریم؟
ما تا جایی که میتوانیم، باید که شرایط را عوض کنیم. هرچقدر هم که نمیشود، یا اشکال از ناحیه ماست، یا خارج از اراده ماست.
از همین امروز، دلایل انزجار خودتان را از شرایط فعلی لیست و مدام تکرار کنید !
مثل اینکه،
من از اینکه مدام مستأجر باشم و جابهجا شوم و زن و بچهام اذیت شوند و اثاثیهام آسیب ببینند، دل خوشی ندارم
من منزجرم از اینکه کسب و کار شخصیام را راه نینداختهام و ناچارم از کسانی فرمان بگیرم که از من ضعیفتر و غیرحرفهایتر است
من منزجرم از اینکه پول کافی ندارم تا به سفرهای دلخواه خودم بروم
من منزجرم از اینکه پول کافی ندارم تا به خانواده و کسانی که دوستشان دارم، کمک کنم
من منزجرم که زبان انگلیسی بلد نیستم تا با شهروندان کشورهای دیگر به راحتی ارتباط بگیرم
و …
این لیست را پایانی نیست و نباید هم باشد…
یادش به خیر آن بزرگی که میگفت شغل ما، راضی نبودن به شرایط فعلی است. شغل شما هم باید که ناراضی و منزجر بودن از شرایط فعلی باشد؛ شغلتان را جدی بگیرید.
از شرایط منزجر باشید و با تمام قدرت سعی در تغییر شرایط و زندگی تان کنید.