چگونه بر کمال گرایی غلبه کنیم | قسمت سوم
چگونه بر کمال گرایی غلبه کنیم
یکی از دغدغههای انسانهای کمالگرا، آشکار شدن احساساتشان در مقابل دیگران است. البته بروز دادن احساس، تنها محدود به «کمالگرایی» یا «بهترین خودی» نمیشود و ماجرا فراتر از این حرفها است. اما ما در این مقاله فقط از دیدگاه کمالگرایی به آنها نیم نگاهی میاندازیم. در این قسمت به سراغ احساسهایناکامل میرویم
» سلام ترس، شرم یا هر چی که اسمت هست!
فرار کردن، یک راه چاره مناسب برای موانع زیادی در زندگی ما است که در بسیاری از موارد، جان ما را نجات میدهد. مثلا وقتی با یک پلنگ چشم در چشم میشویم، فرار کردن باعث نجات جان ما میشود البته اگر دونده خوبی باشیم!
پس، فرار کردن به خودی خود چیز خوبی است اما از آنجایی مشکلدار میشود که ما برای رو به رو نشدن با ماجراهای زندگی از آن استفاده میکنیم. این مشکلی است که تفکر کمالگرایی برای ما ایجاد میکند.
وقتی کمالگرا باشیم، به خودمان اجازه نمیدهیم که بسیاری از احساساتمان را بروز دهیم یا حتی در موردشان با کسی حرف بزنیم. اگر هم دست بر قضا، احساسمان پیش کسی لو برود، فوری یک نام دیگر روی آن میگذاریم و میگوییم نه فلانی تو اشتباه میکنی من هرگز چنین احساسی نداشتم! نتیجه سرکوبی احساسات هم چیزی جز دچار شدن به مشکلهای روحی و جسمی گوناگون نیست.
وقتی یک «بهترین خود» هستیم دیگر دچار این دردسرها نمیشویم.
چون پذیرفتهایم که برای زندگی کردن، نیازی نیست کامل باشیم.
بزرگترین اشتباهی که ما میکنیم این است که همواره در ترس هستیم که شاید یک اشتباه مرتکب شویم.
جان سی. مکسول چهرهی برچستهی حوزهی مدیریت و رهبری
وقتی به این باور برسیم شجاعتی در قلبمان پدیدار میشود که به ما قدرت بیان احساساتمان را میدهد. در حقیقت، شرم، ترس، ضعف و آسیبپذیری، موانعی بر سر راه ما هستند. راه گذر از این موانع، برای رسیدن به یک زندگی صادقانه و با تمام وجود، حرف زدن درباره آنها با یک فرد مورد اطمینان است. اگر درباره ترسها و ناراحتیهایمان با کسی حرف بزنیم میتوانیم به جای اردو زدن در آن احساسهای ناراحت کننده، همچون یک مسافر تازه نفس از آنها عبور کنیم
» اشتباه آمدید، من اَبَر انسان نیستم!
اَبَر انسان بودن، تلاشی است که گاهی ناخواسته با آن دست به گریبان میشویم. مثلا وقتی که مجبور میشویم هم به کارهای شخصیمان برسیم، هم درآمد ثابتمان را داشت باشیم، هم پاسخگوی نیازهای تکتک افراد خانواده باشیم و هم در نظر کسانی که ما را زیر ذرهبین گذاشتهاند، فردی کامل با بهترین فضیلتهای اخلاقی باشیم.
به معنای واقعی، باید یک اَبَر انسان باشیم تا بتوانیم از عهده انجام تمام این کارها با هم برآییم. اما حقیقت این است که اَبَر انسان بودن، انرژی زیادی از ما میگیرد. چون واقعا نمیتوان همه هندوانهها را با هم بلند کرد.
وقتی انتخاب کنیم که به جای یک انسان کامل، یک «بهترین خود» باشیم انتظارات یک اَبَر انسان بودن را از خود دور میکنیم. در این حالت، به خودمان حق میدهیم که گاهی خسته، عصبانی و ناراحت باشیم و از داشتن این احساسها، شرمنده نباشیم. اصلا بیایید یکی از این احساسها را با هم بررسی کنیم
» کالبدشکافی شرم
دکتر «برنی براون» فردی است که چندین سال در مورد شرم، ترس و خجالت، تحقیق کرده است. او درباره احساس شرم میگوید:
«شرم، احساس یا تجربهای دردناک است که به ما میگوید نقصی داریم. احساس شرم، ما را متقاعد میکند که پذیرش داستان زندگیمان باعث کوچک شمرده شدنمان در نظر دیگران میشود. در حقیقت، چنین احساسی، ترس از دوست داشتنی نبودن است که نقطه مقابل پذیرش داستان خود و احساس ارزشمند بودن در زندگی است.»
باید درباره شرم، سه چیز را در نظر بگیریم:
1- همه ما از این احساس برخورداریم. شرم، احساسی همگانی و از هیجانهای اولیهای است که تمام انسانها تجربه میکنند. تنها کسانی این احساس را تجربه نمیکنند که از ظرفیت همدلی و برقراری ارتباطات انسانی بیبهرهاند.
2- همه انسانها از صحبت کردن درباره شرم میترسند. پس ما تنها ترسوی دنیا نیستیم!
3- هر چه کمتر درباره شرم صحبت کنیم، بیشتر تحت سلطه آن قرار میگیریم.
شاید فکر کنیم که احساس شرم فقط مربوط به عدهای است که دسته گلهای اساسی به آب میدهند اما حقیقت این است که ما در آشناترین جنبههای زندگیمان با احساس شرم، دست و پنجه نرم میکنیم. مثلا ما گاهی از چهره، والدین، میزان پولی که وارد زندگیمان میشود، وضعیت سلامتی و… احساس شرم میکنیم. شرم با کمالگرایی همخوانی دارد و خیلی راحت ما را ساکت و خاموش نگه میدارد. چون نقش بازی کردن برای ما بسیار راحتتر از بیان احساساتمان است.
در رویارویی با شرم، عدهای با انزوا، دور شدن از دیگران و سکوت از خود دفاع میکنند. عدهای دیگر درصدد خشنود کردن و راضی نگه داشتن دیگران برمیآیند. عدهای نیز با خشونت و تلافی کردن سعی میکنند تا کنترل اوضاع را در دست بگیرند و هر سه راهکار، ما را از پذیرش خودمان، آن گونه که هستیم، باز میدارد.
دکتر لیندا هارتلینگ
» شرم دو بُعدی
احساس شرم، هم بُعد درونی دارد و هم بُعد اجتماعی. جالب اینجا است که وقتی بُعد درونی آن در ما ریشه میدواند، بُعد اجتماعی آن آشکار میشود. مثلا زمانی را تصور کنید که در آینه نگاه میکنیم و به خاطر فرم صورت یا بینیمان از خودمان بدمان میآید و با کشیدن یک آه بلند، به دنبال کارمان میرویم. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود.
این تنفر یا دوست نداشتن بخشی از خودمان به پس زمینه وجودمان رخنه میکند و هنگامی که در تعامل با افراد جامعه قرار میگیریم ناخودآگاه آن شرم از پس زمینه وجودمان به چهرهمان مینشیند و به خاطر چهره خودمان احساس شرم میکنیم.
اشتباه ما این است که فکر میکنیم میتوانیم این احساس را پشت چهره خود پنهان کنیم و کسی نفهمد. غافل از آنکه اطرافیان میتوانند این احساس را به راحتی درک کنند!
» به دنبال درختان تنومند…
احساسات، ابزار قدرتمندی در دست انسانها هستند. اما در عمل مانند یک تیغ دو لبه عمل میکنند. به صورتی که اگر در جریان باشند و جایی انباشته نشوند، به عنوان نیرویی محرک عمل میکنند و اگر سرکوب شوند، روح و جسم ما را بیمار میکنند.
جالب اینجا است که نسخه رهایی یا بهتر بگویم، جاری ساختن احساسها در بازگو کردن آن برای دیگری نهفته است. یک نکته را همیشه به خاطر داشته باشید. هر رهگذری، شایسته شنیدن عمق احساس شما نیست. هر کدام از ما در چنین شرایطی به ارتباطی محکم نیاز داریم، چیزی مانند یک درخت تنومند که در عمق خاک ریشه دوانده باشد. اگر خوب نگاه کنیم، میتوانیم یکی دو تا از این درختان تنومند را در سرزمین افرادمان پیدا کنیم.
برای مطالعه ادامه این مقاله، لطفا قسمت بعد را دنبال کنید و خوشحال میشوم اگر به این پرسش پاسخ دهید: «شما چگونه احساسهای گوناگون خود را مدیریت میکنید؟ آیا با بروز دادن احساسات، موافق هستید؟
»